در شامگاه ۲۳ بهمن چه گذشت؟
یک روز پس از پیروزی انقلاب این شایعه در تهران پیچید که آب لوله کشی مسموم شده است و موجی از نگرانی در میان مردم به وجود آمد.
همان شب (شامگاه 23 بهمن 57) مهندس بازرگان به رادیو رفت و به گواه مجری یک لیوان آب نوشید و گفت: خیال مردم آسوده باشد. هیچ مسمومیتی در کار نیست و اگر باشد تا پایان این برنامه مشخص می شود.
بازرگان نه تنها نخست وزیر بود که در خاطره نسل قبل به عنوان مجری پروژه لوله کشی آب تهران در اوایل دهه 30 نیز شناخته می شد و از این نظر سخن او حجت به شمار می رفت و خوش بختانه شایعه تکذیب شد. جسارت و ابتکار بازرگان اما در خاطره ها ماند.
عبای امام
نیمه شعبان بود و میخواستیم به اصفهان برویم. آقای بهشتی قبل از حرکت به دیدار امام (قدس سره) رفت.
وقتی برگشت مثل دیدارهای قبلی خوشحال و سرحال نبود و ناراحتی را می شد در چهره ایشان مشاهده کرد.
پرسیدم: “طوری شده؟”
گفتند: “امام سفارش کردند به این مسافرت نروم و از خود بیشتر محافظت کنم.”
و ادامه دادند: “امام خوابی برای من دیده اند.“
خیلی سعی کردم بفهمم امام چه خوابی دیده اند، ولی آقا چیزی نگفتند. وقتی حادثه ی ۷ تیر اتفاق افتاد و آقای بهشتی و یارانش به شهادت رسیدند، همسر امام در مراسم ختم جریان خواب امام را برایم تعریف کردند و گفتند: “امام خواب دیده بودند عبای ایشان سوخته است، به همین دلیل به آقای بهشتی سفارش کرده بودند بیشتر مراقب باشند و گفته بودند شما عبای من هستید که در خواب سوخته بود.“
منبع:
راوی: عزت الشریعه مدرس مطلق همسر شهید بهشتی، برگرفته از کتاب سیره شهید بهشتی، ص ۴۲۲
چادرهای سرخ (جهیزیه)
شهیده طیبه واعظی دهنوی: مرا بکشید اما چادرم را برندارید.
قالی می بافت به چه قشنگی؛
ولی درآمدش را برای خودش خرج نمی کرد. هر چه از این راه در میآورد، یا برای دخترای فقیر جهیزیه میخرید و یا برای بچهها قلم و دفتر.
حتی جهیزیه خودش را هم داد به دختر دم بخت؛ البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد گذاشت کنار. ازش پرسیدیم:” چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟”
گفت:” وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کنم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره… دیگه نمی پوشمش!”
شهیده طیبه واعظی دهنوی
تولد: ۱۳۳۶
شهادت: ۱۳۵۶ فروردینماه
علتشهادت: به دست ساواک
برگرفته از: کفشهای جامانده در ساحل، صفحه ۱۰ الی ۱۵
فرمان بسیج
حدود یک ماه پس از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان انقلابی، امام خمینی (ره) دستور تشکیل بسیج مستضعفین را صادر کرد. امام آذرماه سال 58 در سخنانی فرمودند کشوری که 20 میلیون جوان دارد، 20 میلیون تفنگدار هم باید داشته باشد.
بسیج توانست در دهه اول انقلاب نقش مهمی در مقابله با گروهکهای ضدانقلاب و دشمن بعثی ایفا کند. در دهههای بعد نیز بسیج علاوه بر حوزههای نظامی و امنیتی، در حوزههای اجتماعی و فرهنگی هم نقشآفرین شد.
۱. بسیج علاوه بر سپاه
پس از تسخیر لانه جاسوسی تهدیدات آمریکا علیه انقلاب اسلامی آشکارتر شد. ناوگان آمریکا در خلیج فارس آرایش جنگی به خود گرفت و خطر حمله آمریکا به ایران جدی شد.
امام خمینی آذر ماه سال 58 در سخنانی در جمع اعضای سپاه خطر حمله آمریکا را جدی دانست و دستور تشکیل بسیج مستضعفین را صادر کرد.
ارتش آن روزها وضعیت چندان مناسبی نداشت و بخش عمدهای از ارتشیها در غرب کشور درگیر غائله کردستان و مقابله با کومله و دموکرات بودند.
سپاه هم اگرچه 7 ماه پیش از آن تشکیل شده بود، اما این نهاد بخش کوچکی از مردم را سازماندهی میکرد و وضعیت نیمه بروکراسی بر آن حاکم بود، از این رو امام دستور تشکیل بسیج را داد تا تمامی مردم در آن نقش داشته باشند و خارج از ساختارهای اداری به فعالیت بپردازند.
۲. سنگرها و مساجد
امام علاوه بر ارائه ایده بسیج، برای اجرایی کردن آن ایده هم راهکارهایی مطرح ساخت. مهمترین راهکار امام، جذب نیروهای مردمی برای عضویت در بسیج از طریق مساجد بود. این طرح امام، بسیاری از کارکردهای مساجد را هم احیا کرد.
این طرح امام، کارکرد دو سویه داشت. با این طرح، مساجد به مراکز فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تبدیل شد و افراد رزمنده در این مراکز تجمع و تجهیز و برای اعزام به جبههها آماده شدند. از این رو ایشان فرمودند: «مساجد سنگر هستند، سنگرها را پُر کنید.»
۳.حفظ حیات بسیج
پس از پایان جنگ تحمیلی برخی مطرح میکردند که دیگر نیازی به بسیج نیست، اما امام خمینی در پیامی تاکید کردند که بسیج باید مانند گذشته و با قدرت و اطمینان خاطر به کار خود ادامه دهد.
ایشان همچنین در آن پیام دستور به تشکیل بسیج دانشجو و طلبه دادند و رویکردهای جدیدی را برای بسیج متصور شدند.
امام وظیفه بسیجیان در ادامه انقلاب اسلامی هم را اینگونه تشریح کردند: «باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است؛ چرا که بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد.»
امام خمینی از ابتدای شکلگیری بسیج تا پایان جنگ نیز در موقعیتهای مختلف، کارکردهای دیگری را هم برای بسیج تعریف کردند که یکی از آنان سازندگی ایران است.
پهلوانان نمی میرند
26 مرداد سالروز بازگشت اولین گروه از آزادگان سرافراز به میهن اسلامی است. به همین مناسبت خاطره ای از این آزادگان از ایام اسارتشان در اردوگاه های رژیم بعث که نشان دهنده ارتباط قلبی و ایمان خدشه ناپذیرشان به حضرت امام است، بیان می شود؛
پهلوانانی بی پروا
زمانی که بچه ها را بعد از قبول قطعنامه به کربلا می بردند، بچه ها تعریف می کردند که وقتی از اتوبوس پیاده شدیم و خواستیم به طرف حرم برویم، از آن جایی که ارتباط با مردم ممنوع بود، از دور یواشکی دستی تکان می دادیم و نگاهی می کردیم. به هر حال، با همان نگاه پیامی رد و بدل می شد. گاهی که به جمعیت نگاه می کردیم، می دیدیم بعضی از خانمها چادرهایشان را آرام کنار می زنند و عکس کوچکی از امام را که با خود همراه دارند به ما نشان می دهند و با این حرکت می گویند که ما هم با شما هستیم. این تأثیری بود که امام خمینی(رحمه الله علیه) در دل آزادی خواهان جهان، خصوصاً مستضعفان، گذاشته بود. بچه ها می گفتند: وقتی به حرم رفتیم، خادمی که برایمان زیارت می خواند در پایان زیارت چند دعا برای صدام کرد و اسم آن ملعون را آورد. بچه ها هم به جای او نام امام را آوردند و این در دل خادمان تأثیر کرده بود که ما چقدر شجاع هستیم که در فضایی که خود عراقی ها هم جرأت اینجور فعالیتها را ندارند، ما که عرب نیستیم و غریبه ایم و از همه مهم تر در دست دشمن بعثی اسیریم، اینطور برای امام دعا می کنیم و هیچ باکی هم از دشمن نداریم.
در حرم حضرت اباالفضل(علیه السلام) نیز یکی از بچه ها داد زده بود: «اباالفضل علمدار، خمینی را نگهدار» و بعد کتک مفصلی هم خورده بود و این برای مردم عراق خیلی عجیب بود که چطور اینها جرأت این کارها را دارند. در مراسم مختلف هم، با وجود تدابیر امنیتی شدید، ما به راحتی عکسی از امام را روی پتو طراحی می کردیم (توسط نقاشان ماهری که داشتیم و واقعاً دستی در هنر داشتند) که به هر حال جو معنوی بسیار زیبایی به اردوگاه و آسایشگاه می داد و برای تزئین مراسم به کار می رفت.
منبع:
رنج غربت، داغ حسرت، خاطرات آزادگان از دوران اسارت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص199 و 200، محمدمراد حمزه ای