پیشرفت امور دینی و معنوی پس از ظهور
امام علی علیه السلام: آنچه از کتاب و سنت مرده است، زنده میکند. [1]
یکی از اهدافی که همه ائمه معصومین علیهم السلام به دنبال آن بودند، استقرار نظام اسلامی و حاکمیت دین مبین اسلام در سرتاسر جامعه بود، همانطور هم هدف اصلی ظهور، که خود حضرت مهدی علیه السلام آن را دنبال میکنند حاکمیت و شناخته شدن خدا در جامعه است. در راستای همین هدف، طبق روایات معصومین علیهم السلام در جهان پس از ظهور، پیشرفت و گسترش امور دینی و معنوی با آموزه های مختلفی همراه است که به چند مورد از آن ها به اختصار می پردازیم؛
۱. آموزش قرآن
امام علی علیه السلام می فرماید: «گویا شیعیانم را می بینم که در مسجد کوفه، گرد آمده اند و با برپایی چادر هایی، مردم را به همان ترتیبی که قرآن فرود آمده بود، آموزش می دهند». [2]
حضرت مهدی علیه السلام که داناترین کس به علوم مورد نیاز بشری است، هر چه را که مصلحت بداند، به مردم خواهد آموخت که از جمله آنها قرآن و معارف رسول گرامی اسلام است.
پیشوای پنجم به جابر جعفی فرمود:
«إِنَّ الْعِلْمَ بِکتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ(ص) یَنْبُتُ فِی قَلْبِ مَهْدِینا کمَا ینْبُتُ الزَّرْعُ عَنْ أَحْسَنِ نَبَاتِهِ فَمَنْ بَقِیِ مِنْکمْ حَتَّی یلْقَاهُ فَلْیقُلْ حِینَ یرَاهُ…؛ علم به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در دل مهدی ما عجل الله تعالی فرجه الشریف ریشه می دواند؛ آن چنان که گیاه در دل زمین ها ریشه می دواند. هرکس در آن عصر او را ملاقات کند، این گونه به او سلام و تحیت بگوید: «السَّلَامُ عَلَیکمْ یا أَهْلَ بَیتِ الرَّحْمَةِ وَ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الْعِلْمِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَة».[3]
۲. فراگیری حکمت
امام محمدباقر علیه السلام می فرماید: «تُؤْتَوْنَ الْحِکمَةَ فِی زَمَانِهِ حَتَّی إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِی فِی بَیتِهَا بِکتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)؛ در روزگار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به اندازه ای به شما حکمت و فهم داده می شود که یک زن در خانه اش، بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبر قضاوت (رفتار) می کند». نیز فرمود: «در زمان او به شما حکمت داده می شود» [4]
۳.توجه به عبادت
امام علی علیه السلام فرمود: «مردم در روزگار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به عبادت و دین روی می آورند و نماز را به جماعت برگزار می کنند». [5]
۴. رشد اخلاق و صفات پسندیده و از بین رفتن رذایل و صفات ناپسند
امام علی علیه السلام می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند کینه های بندگان نسبت به هم از دلهایشان زدوده می شود» و در روایتی امام محمدباقر علیه السلام فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان می گذارد و اخلاقشان را به کمال می رساند». [6]
در آن زمان سطح معلومات مردم به درجهای از رشد و کمال میرسد که تمام اعضای خانواده ها از آن برخوردار می شوند. معارف اسلامی و تعلیم احکام و مسائل دینی همه جا را فرامیگیرد.
۵. تعلیم از طریق عمل
کارآمدترین روش در تعلیم و تربیت انسانها، عامل بودن مربی به گفته های خود است. اساساً رمز توفیق انبیا و امامان معصوم، در امر تبلیغ دین، شیوه رفتاری آن بزرگواران است. رفتار و حرکات حضرت حجت علیه السلام نیز در آن دوران که در معرض دید عموم قرار خواهد داشت، بالاترین آموزش و تعلیم عملی معارف قرآن و اهل البیت علیهم السلام شمار میرود؛ زیرا وجود امام علیه السلام جلوه تمام عیار برنامهها و دستورهای الهی است.
امام رضا علیه السلام در مورد ویژگی های امام زمان علیه السلام می فرماید:
«امام داناترین، حکیم ترین، پارساترین، حلیم ترین، شجاعترین، بخشندهترین مردم است. او برای مردم از خودشان سزاوارتر، از پدر و مادرشان مهربانتر، و در برابر خداوند از همه متواضعتر است. آنچه به مردم فرمان می دهد، خود بیش از دیگران به آن عمل میکند، و آنچه را که مردم را از آن نهی کند، خود بیش از همگان از آن میپرهیزد».[7]
امیدواریم همه ما در این ایام مبارک ماه شعبان، با عمل به روایات گرانسنگ اهل بیت علیهم السلام، تلاش کنیم تا زمینه ساز خوبی برای ظهور باشیم و بتوانیم زمان ظهور را نزدیک کنیم.
منابع:
1. نهج البلاغه، خطبه 138.
2. بحارالانوار، ج52، 364.
3. کمال الدین، ج2، ص 653 - بحارالانوار، ج51، ص36.
4. بحار الانوار، ج52، ص352.
5. عقد الدرر، ص159.
6. بحار الانوار، ج52، ص336.
7. من لایحضره الفقیه، ج4، ص 419.
شکوفایی علم و دانش در جهان پس از ظهور
انقلاب جهانی امام زمان علیه السلام دارای ابعاد مختلفی از جمله؛ سیاسی، اجتماعی و نظامی است و بنابر روایات، تحولات فرهنگی مهمترین بُعد آن هاست که در افراد و جامعه رخ خواهد داد. یکی از دستاوردهای عصر ظهور، با توجه به روایات شکوفایی علم و دانش است.
علم در آن زمان به میزانی از پیشرفت میرسد که طبق روایت امام باقر علیهالسلام:”در روزگار آن حضرت زنان در خانههایشان به طریق کتاب خدا و سنت پیامبر صلّیاللهعلیهوآله قضاوت میکند.[1]
امام صادق علیه السلام می فرماید: «دانش، بیست و هفت حرف است و همه آن چه پیامبران آورده اند، تنها دو حرف از آن است و مردم تا کنون جز با آن دو حرف با حرف های دیگر آشنایی ندارند. هنگامی که قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می آورد و بین مردم نشر و گسترش دهد و آن دو حرف را نیز ضمیمه کند و مجموع بیست و هفت حرف را میان مردم گسترش می دهد.»[2]
این روایت و روایات هم خانواده اش نمیگویند همه مردم فوری، بیست و هفت حرف علم را یاد میگیرند. بلکه میگوید؛ حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف، بقیه حروف علم را در میآورد و بین مردم گسترش میدهند.
به این معنا که آن حضرت بیست و هفت حرف علم را برای یادگیری مردم به عرصه ظهور میرساند و سفره علم را در این حد میگستراند.
?آیا هر کسی بیست و هفت حرف را یاد میگیرد و به مرتبه بالای علمی میرسد؟
این بستگی به تلاش و کوشش افراد دارد و به یقین تعدادی به مرتبه بالایی که ذکر شد میرسند ولی چه بسیارند که از نظر علمی در آن زمان نیز فقیرند و خواصی که به مرتبه بالای علمی رسیدهاند، حلقههای علمی و کلاسهای دانش اندوزی را تشکیل میدهند و بر دانش دیگران میافزایند و کسانی که طالب علمند در کلاس آنها شرکت میکنند. از اینرو در روایت آمده است که امام صادق علیهالسلام میفرماید: گویا میبینیم که شیعیان علی علیه السلام قرآنها را در دست دارند و مردم را آموزش میدهند. [3][4]
و در روایتی دیگر اصبغ بن نباته میگوید: از علی علیهالسلام شنیدم که میفرمود: «گویا عجم (نژاد غیر عرب) را میبینم که چادرهایشان را در مسجد کوفه برافراشته شده است و به مردم قرآن میآموزند؛ به همان گونه که فرود آمده است.»[5]
بنابراین گرچه حضرت با ظهورشان مکان یادگیری بیست و هفت حرف علم را فراهم میکند ولی در همان عصر هم چه بسیارند که به قله علمی مذکور نمیرسند و رسیدن به قله علمی نیازمند تلاش آن هاست. عیناً همانند مرتبه بالای تقوایی که هر کس میتواند با تلاش و کوشش آن را به دست آورد، ولی در عمل همه مردم چنین توفیقی را ندارند. پس همان طور که رسیدن به قله تقوا نیازمند مجاهدت است، رسیدن به درجه بیست و هفتم علم نیز نیاز به تلاش و پیگیری دارد.
توجه به این نکته نیز لازم است که علم دارای مراتبی است و مرتبه آخر علم از آن خداست و پیامبر مکرم اسلام و امامان معصوم علیهم السلام نیز مرتبهای از علم را دارا هستند و نه پیامبران قدرت و این ظرفیت را دارا هستند که به محدوده علم الهی که اختصاص به او دارد، وارد شوند و بر معلومات خود بیفزایند و نه همه مردم این شایستگی و ظرفیت را دارند که علمشان را به درجه علم معصومان علیهم السلام برسانند. بنابراین اگر ما نمیتوانیم در حد معصومان علیهم السلام، عالِم شویم، از باب راکد بودن علم نیست بلکه از بی ظرفیتی ماست.
اگر کمالِ دانش بشرِ غیر معصوم در بیست و هفت حرف باشد و در زمان ظهور آن امام معصوم همه مردم با جِد و جهدشان و با کمک گرفتن از امامانِ خود، این مرتبه از کمال علمی که برای او تعیین شده است را به دست آوردند، چه اشکال دارد در همان مرتبه که به عنوان مثال، بالاترین مرتبه کمال است باقی بمانند و یا چنین دانشی به تکالیف شرعی خویش بپردازند و در بُعدهای دیگری قدم بردارند و به یقین با چنین دانشی و بینشی زندگی کردن و قرآن خواندن صفای دیگر و ثواب دیگری را می طلبد.
منابع:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲.
2. همان، ص۳۳۶.
3. همان، ص۳۶۴.
4. محمد بن ابراهیم نعمانی، غیبت نُعمانی، ص۳۱۸.
به رنگ رسول الله(ص)
اوج كمال تو را در قامت سروگون و خُلق رسول گونهات باید جست. آنگاه كه بین «صورت» و «سیرت» و زیبایی «جسم» و «روح» جمع كردی، و جوانی شدی در حد كمال.
تاریخ، تو را مانندترین جوان به اشرف مخلوقات میداند و به خلق و خوی احمدی، نزدیک ترین و آنگاه كه صحیفه عاشورا ورق میخورد، و آخرین گفتوگوی تو با پدر مرور میشود، تنها تو را مییابیم كه آتش اشتیاق پدر به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در آن سالهای جانگداز فراق پیامبر، فرو مینشاندی و همین افتخار، تو را بس كه پدر، تنها تو را شبیهترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانست، و فقط دیدار جمال تو را مایه فرونشاندن عطش اشتیاق خویش به دیدار جدش حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، معرفی كرد؛ و این است اعتراف پدر به بزرگيِ پسر جوان: «غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً و خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسولِكَ (صلی الله علیه و آله و سلم) و كُنّا اِذَا اشْتَقْنا الی نَبيّكَ نَظَرْنا اِلَيْه؛ جوانی است كه از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، از همه مردم به رسول تو شبیه تر است و هر گاه ما مشتاق دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میشدیم به او مینگریستیم».[1]
حضرت علیاكبر علیه السلام، فرزند امام حسین علیه السلام، شجاعترین جوانان بنیهاشم بوده است. مادرش لیلا دختر ابی مُرَّة بن مسعود ثقفی است. ایشان در حدود سال 34هـ .ق، در اواخر خلافت عثمان بن عفان، در مدینه متولد شد. [2]
ابوالفرج اصفهانی نقل كرده است كه روزی معاویه از اطرافیان پرسید: سزاوارترینِ مردم به خلافت چه كسی است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترینِ مردم به خلافت، علی بن الحسین(علیاكبر) است كه جدش رسول خداست، و در او شجاعت بنیهاشم و سخاوت بنیامیه و امتیازات ثقیف با هم گردآمده است.[3]
علیاكبر علیه السلام «ناز» جوانی را با «نیاز» به پروردگار همراه كرد و بدینگونه صورت زیبا را با سیرت دلربا در آمیخت. او خداوندگار ادب بود، و شور و طراوت جوانی، هرگز وی را از دایره ادب، به ویژه در برابر پدر، خارج نكرد.
این آموزگار جوان، رمز مانایی و جاودانگی را به جوانان آموخت: حق محوری، ادب و فروتنی.
ادبش در برابر پدر، تنها به دلیل روابط عاطفی نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتدای خویش میدانست. پدر نیز فقط بدان سبب كه علی فرزند او بود، بدو عشق نمیورزید؛ بلكه او را جوانی نجیب، پاک دامن و پرهیزكار میدید و از این رو، او را گرامی میداشت. گرچه هیچ پدری نمیتواند حسین علیه السلام باشد، و هیچ جوانی علیاكبر علیه السلام؛ راه حسینی بودن و علیاكبر گونه بودن، به روی همه پدران و پسران باز است.
منابع:
1. سید بن طاوس ، لهوف ، ص 130.
2. جمعی از نویسندگان ، دائره المعارف تشیع ، ج 11 ، ص 418 .
3. سید مصطفی حسینی دشتی ، معارف و معاریف ، ج 4 ، ص 233 ، 319 .
[برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی سبتین علیهما السلام]