یاسِ علی پشت در بود...
? سوال:
چرا وقتی امام علی علیه السلام در منزل بود؛ حضرت زهرا سلام الله علیها برای باز کردن درب خانه رفتند تا پشت در به ایشان حمله شده و طفل وی سقط شود؟ چگونه غیرت علوی اجازه داد تا همسرش برای باز کردن در برود و خودش در گوشه ای امن بنشیند؟ این شبهه توهین بزرگی به امام علی علیه السلام است، زیرا غیرت علوی را مورد هجوم قرار داده و فاتح خیبر و خندق را متهم به ترس و گوشه گیری کرده است. به علاوه آنکه گناه آتش زدن درب خانه وحی و سقط آن طفل معصوم را بر گردن امام علی علیه السلام انداخته که گویا هیچ گناهی بر عهده آن مهاجمان پست، نبوده و نیست.
?پاسخ:
1. در مرحله اول به شبهه افکنان گفت:
چه کسی گفته که حضرت زهرا سلام الله علیها به جهت باز کردن درب خانه به روی مهاجمان دم در حاضر شدند؟ سند پرسشگر مبنی بر اینکه قصد حضرت فاطمه باز کردن درب بوده، چیست؟ درست است که دختر نبی اکرم پشت در حاضر شدند و گفتگوهایی میان حضرت و مهاجمان روی داده، اما به راستی ایشان برای باز کردن در رفته بودند؟
مطمئناً اگر قصد حضرت باز کردن درب بود؛ این کار را حسنین یا فضه هم میتوانستند انجام دهند و نیازی به حضور دختر داغدار پیامبر برای باز کردن در نبود. از این روست که در منابع مستند قصد حضرت زهرا از آمدن پشت در، بستن درب خانه و ممانعت از ورود مهاجمان به خانه بوده، زیرا ایشان در نزدیکی در حضور داشته، هجوم مهاجمان را دیدند و سریعاً برای بستن درب اقدام کردند.[1]
حال ما میپرسیم: اگر حضرت برای باز کردن در رفته بودند؛ چه نیازی به هیزم و لگد بود؟ پس همین ابتدا اوج دروغگویی شبهه افکنان روشن میشود.
در کمال تأسف باید بگوییم که نه تنها احترام این خانه زیر پا گذاشته شد؛ بلکه به اهل آن نیز حمله ور شدند و حرمت آنها را شکستند. این واقعه شوم حتی در کتابهای اهل سنت نیز وارد شده و افرادی چون ذهبی و ابنابیدارم آن را نقل کردند.
2. احترام و آیه فراموش شده
خانه مگر خانه وحی نبود؛ آیا نباید احترام این خانه را نگه میداشتند؟ به هر ترتیب صاحب خانه اجازه ورود به منزل را نداد؛ آیا نمیبایست افراد بر میگشتند و با هیزم به جان درب خانه نمیافتادند؟ مگر قرآن ممنوعیت ورود بدون اجازه به خانه دیگران را مطرح نساخته، پس چرا آنها به این آیه از قرآن عمل نکردند؟ قرآن میگوید: اگر به درب خانه کسی آمدید و او در منزل بود و به شما گفت در را باز نمیکنم و برگردید؛ فرد باید برگردد. پس چرا این آیه در کوچه بنیهاشم بالعکس مورد عمل قرار گرفت؟[2]
اما در کمال تأسف باید بگوییم که نه تنها احترام این خانه زیر پا گذاشته شد؛ بلکه به اهل آن نیز حمله ور شدند و حرمت آنها را شکستند. این واقعه شوم حتی در کتابهای اهل سنت نیز وارد شده و افرادی چون ذهبی و ابنابیدارم آن را نقل کردند.[3]
3. این را دیگر چه کسی گفته؟
میگویند باز کردن در خانه در صورت حضور شوهر، بیغیرتی است؛ در پاسخ میگوییم چه کسی این را گفته؟ به کدامین سند شما چنین حکمی میدهید؟ آیا نمی دانید که در عمر شریف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده که حضرت در خانه باشند و همسرانشان برای باز کردن در اقدام کنند؟ مگر با بودن رسول خدا در منزل و به دستور خود پیامبر صلی الله علیه و آله ، عائشه و در باری دیگر ام سلمه اقدام به باز کردن درب خانه نکردند؟[4]
4. اقدام علوی را فراموش کردید؟
در نقلهای تاریخی آمده که وقتی به خانه خاندان پیامبر هجوم بردند و به زور آتش و لگد وارد منزل شدند؛ حضرت علی(علیه السلام) ناگهان از جا برخاست و گریبان او را گرفت و به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست وی را بکشد. ولى سخن پیامبر و وصیتى را که به او کرده بود؛ بیاد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاک، قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر نبود تقدیر الهی و عهدى که پیامبر با من نموده است؛ مى دانستى که تو نمى توانى به خانه من داخل شوى!»[5]
بله، اینکه می گویند امام یک گوشه نشسته و نظاره گر بوده، کاملاً غلط و بیارزش است. مطلبی که در کتابهای معتبر اهل سنت نیز وارد شده است.[6]
آن چیزی که دشمن میخواست؛ شمشیر کشیدن علی مرتضی بود تا در گیر و دار هجوم چهل نفره حسنین را بکشند و سلسله امامت را ابتر بگذارند؛ تفرقه را دامن زده و خونهای ریخته شده را به نام امام علی علیهالسلام بگذارند. اما عهد و خبر رسول خدا با امام علی علیهما السلام جلوی این توطئه را گرفت.
منبع:
1. تفسیر عیاشی، ج2، ص67
2. نور/28
3. سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578
4. الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص197 - التحصین، ابن طاووس، ص565
5. کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص586
6. روح المعانی، آلوسی، ج3، ص124
(به نقل از تبیان)
اولین کسی که نظریه ارسطو را متزلزل کرد
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در محضر پدر با علم فیزیک آشنا شد و همان طور که در علم جغرافیا به نظریه گردش خورشید به دور زمین ایراد گرفت قسمت هایی از فیزیک ارسطو را نیز مورد ایراد قرار داد در صورتی که هنوز به دوازده سالگی نرسیده بود .
روزی در محضر پدرش امام محمد باقر علیه السلام، به این قسمت از فیزیک ارسطو رسید که در جهان بیش از چهار عنصر وجود ندارد که عبارت است از خاک ، آب ، باد و آتش .
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ایراد گرفت و گفت : حیرت می کنم که مردی چون ارسطو چگونه متوجه نگردیده که خاک یک عنصر نیست بلکه در خاک عناصر متعدد وجود دارد و هر یک از فلزات که در خاک می باشد یک عنصر جداگانه به شمار می آید.
از زمان ارسطو تا دوره حضرت امام جعفر صادق علیه السلام تقریبا هزار سال گذشته بود و در آن مدت طولانی عناصر اربعه ، به طوری که ارسطو گفت یکی از ارکان علم الاشیاء محسوب می شد و کسی نبود که به آن عقیده نداشته باشد و در اندیشه هیچ کس خطور نمی کرد که با آن عقیده مخالفت نماید. بعد از هزار سال یک نوجوان که هنوز دوازده سال از عمرش نمی گذشت گفت که خاک یک عنصر نیست بلکه متشکل از عناصر متعدد است. همین نوجوان بعد از اینکه خود شروع به تدریس کرد عنصر دیگر را هم از لحاظ بسیط بودن بررسی نمود و گفت باد یک عنصر نیست بلکه متشکل از چند عنصر می باشد.
منبع:
مکتب وحی؛ https://maktabevahy.org/
محمد(ص) رحمت للعالمین
از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که: «حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از براى دنیا و یا امورى که به شخص او مربوط میشد، خشمگین نمى شد.تنها براى خدا، آن گاه که حرمتهاى الهى شکسته مى شد، غضب مى کرد، هرگاه از براى حق، غضبناک مى شد احدى را نمى شناخت، و غضب او تسکین نمى یافت تا یارى حق را نمى کرد.
یکى از همسران آن حضرت مى گوید: وقتى رسول خدا صلی الله علیه و آله غضب مى کرد به جز على علیه السلام کسى را یاراى سخن گفتن با حضرتش نبود. [1]
امام علی علیه السلام: “حضرت پیامبر صل الله علیه و آله از برای دنیا هرگز به غضب نمی آمد اما هرگاه از برای حق غضبناک می شد احدی را نمی شناخت و غضب (خشم) او سنگینی نمی یافت تا یاری حق را نمی کرد. [2]
آری پیامبر در مسائل شخصی خود و دنیوی خشمگین نمی شد چرا که او را خداوند در قرآن کریم چنین معرفی می کند: «انک لعلی خلق عظیم. »[3]
و یا فرمود:«لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک»
پیامبر و شخص یهودی
نقل شده شخصی می آید در کوچه جلوی پیامبر را می گیرد مدعی می شود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی پیامبر می گوید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست اجازه بده برم. می گوید: یک قدم نمی گذارم آن طرف بروی همین جا پول من را باید بدهی و دین مرا بپردازی هرچه پیامبر با او نرمش نشان داد او بیشتر خشونت می ورزد تا آنجا که با پیامبر گلاویز می شود و ردای (عبا) پیامبر را لوله می کند. دور گردن ایشان می پیچد و می کشد اثر قرمزی اش در گردن پیامبر ظاهر می شود مسلمین می آیند که چرا پیامبر دیر کرد. می بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. می خواهند خشونت کنند. پیامبر می فرماید: کاری نداشته باشید من خودم می دانم با رفیقم چه کنم. آنقدر نرمش نشان می دهد که یهودی همان جا می گوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّک رسول الله.[4]
پیامبر و دفاع از مقام حضرت موسی
روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی می فروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده بود بفروشد، گفت: سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمی فروشم. مرد انصاری به گمان این که وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: تو چنین می گویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است؟! یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است. پیامبر صل الله علیه و آله هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آن چنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد:در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید.
آن گاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آن چه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.» [5]
منابع:
1. منتخب کنزالعمال، ج ۳، ص ۸۲
2. معراج السعاده، ص۱۶۶
3. آل عمران/۱۵۹
4. سیری در سیرة نبوی، استاد مرتضی مرتضی، ص۲۳۸
5. اسلام و همزیستی مسالمت آمیز،ص۱۰۶
سبک زندگی رضوی
1. ظاهر آراسته
رفته بودم دیدن امام، محاسنشان را رنگ کرده بودند، مشکی شده بود و زیبا! گفتم:«مبارک باشد». فرمود:«همیشه تمیز و آراسته باش مخصوصا برای همسرت. تو دلت میخواهد وقتی می روی خانه همسرت را ناآراسته ببینی؟ گفت: نه یابن رسولالله!» علی بن موسی فرمود: «او هم از تو چنین انتظاری دارد. این کار علاوه بر پاداش نزد خدا باعث پاکدامنی خانواده میشود».
2. آشنای مهربان
به دیوار شهر طوس نزدیک شدیم. صدای شیونی بلند شد. رفتیم طرف صدا.جنازهای افتاده بود روی زمین. چند نفر هم توی سر و صورتشان میزدند. امام از اسب پایین آمدند. جنازه را بغل کردند. انگار نوزادکوچکشان باشد. دستشان را روی سینهٔ میت گذاشتند. - بهشت مبارکت باشد. دیگرنترس.رفتم جلو:
- چه طور میشناسیدش آقا؟ این اولین باریست که به طوس آمدهاید. نگاه کرد:«موسی جان! نمیدانی هر صبح و شب اعمالتان را نشان ما میدهند. همهتان را خوب میشناسیم. عمل خوبی ببینیم شکر میکنیم و برای گناهانتان طلب عفو میکنیم»
3. دوست بدار
از مدینه تا خراسان شتربان امام بود. مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب. به خراسان که رسیدند، امام کرایهشان را داد. رو کرد به امام: «پسرپیامبر! دست خطی بدهید برای تبرک با خودم ببرم اصفهان» امام برایش نوشتند:«دوست آل محمد باش، هر چند خطاکار باشی. دوستان و شیعیان ما را دوست بدار، هر چند آنها هم خطاکار باشند»
4. تلاوت قرآن
آن حضرت هر سه روز یك بار تمام قرآن را تلاوت میكردند و میفرمودند: «اگر خواسته باشم قرآن را در كمتر از سه روز تمام كنم میتوانم، ولی هیچ آیه را نخواندم مگر این كه در معنی آن آیه فكر كنم و درباره این كه آن آیه در چه موضوع و در چه وقت نازل شده، از این رو هر سه روز قرآن را تلاوت میكنم»
5. خجالت نکشد
ـ كجایی مرد خراسانی؟
صدایش از پشت در میآمد. دستش را از لای در آورد بیرون. یك كیسهٔ پر از طلا.
ـ اینها را بگیر و برو، نمیخواهم ببینمت.
گرفت و رفت. پرسیدند:«خطایی كرده بود؟»
گفت:«نه، اگر مرا میدید، خجالت میكشید»
6. دست مهربان
میخواستند حمام بروند. خودشان بلند شدند وسایلشان را جمع کردند و راهی حمام شهر شدند. بدشان میآمد کسی برایشان حمام آماده کند. پیرمرد سرش را پایین انداخته بود. خجالت میکشید و معذرت خواهی میکرد. امام با لبخند، دل داریاش میداد. رفته بودحمام. امام را نشناخته بود. کمک خواسته بود. امام هم پشتش را حسابی لیف کشیده بودند.
7. منتظر نمانیم
به سخنان امام گوش میدادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیشتر میکرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!» خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم. نه! نمیشد. اصلاً نمیتوانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگیام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهرهام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید».
وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمیدانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت دراز کردم. «شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!… بنوش که تشنگیات را از بین میبرد»
ادله شهادت پیامبر اکرم (ص)
همه علمای بزرگ شیعه بر این باورند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سبب سم به شهادت رسیده اند. هر چند بعضی از ایشان به خاطر رعایت تقیه وخفقان موجود در زمان حکومت های ظالم به این مطلب تصریح نکرده اند ولی هیچ یک از ایشان مطلبی را که دال بر این باشد که رسول خدا صل الله علیه و آله با فوت طبیعی از دنیا رفته اند را نقل نکرده اند.
شیخ مفید رحمه الله می گوید: «ایشان در 28 صفر سال دهم هجری در سن 63 سالگی در مدینه منوّره مسموم به شهادت رسید.»[1]
شیخ طوسی رحمه الله نیز همین مطلب را در تهذیب الاحکام یادآور می شود. [2]
و مرحوم مجلسی رحمه الله می نویسد: شهادت پیامبر (ص) در سال یازدهم هجری بوده است.[3]
علامه حلی رحمه الله نیز شهادت پیامبر را با سمّ تایید می کند.[4]
مرحوم محمد علی اردبیلی رحمه الله نیز می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه با سمّ به شهادت رسید.[5]
علاوه بر اجماع علمای شیعه بر این مطلب که پیامبر صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده اند، روایاتی نیز در این باره رسیده است، که این روایات را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
1، روایاتی که عموماً در مورد شهادت همه معصومین علیهم السلام وارد شده است.
2، روایاتی که در مورد شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است.
دسته اول
روایاتی که در مورد شهادت همه معصومین علیهم السلام رسیده است، اگر نگوییم به حد تواتر رسیده است، حداقل می توان گفت مستفیضه هستند که به اختصار بیان خواهیم کرد.
1- رسول خدا صل الله علیه و آله فرمودند: «ما من نبيٍّ أو وصيٍّ إلا شهیدٌ»[6] «هیچ نبی و یا وصی نیست مگر این که شهید می شود».
2- در روایت دیگری فرمود: «ما منا إلا مسمومٌ أو مقتول»[7] «هیچ یک از ما نیست مگر این که یا مسموم یا کشته می شود».
3- امام حسن مجتبی علیه السلام : «والله ما منّا إلا مقتول شهید»[8] «به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است». همین روایت از امام صادق و امام رضا علیهما السلام هم نقل شده است.
از این روایات می توان فهمید تمام اهل بیت به شهادت رسیده اند چون حرف نفی و «الا» در یک کلام افاده عموم می دهد و همه ایشان را شامل می شود مگر این که با دلیل محکم و یقینی یکی از ایشان خارج شود که چنین دلیلی موجود نیست.
دسته دوم
روایاتی که به خصوص در مورد شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده اند اگر چه تعدادشان به اندازه دسته اول نیست، لکن از نظر سند صحیح و غیر قابل خدشه هستند.
1. سلیم بن قیس هلالی از عبدالله بن جعفر نقل می کند که رسول خدا صل الله علیه و آله خطبه ای خواندند و فرمودند: «ای مردم! زمانی که من شهید شوم، علی أولی به نفس شماست، و زمانی که علی به شهادت برسد، فرزندم حسن أولی به نفس مؤمنین است و وقتی فرزندم حسن به شهادت برسد، فرزندم حسین أولی به نفس مؤمنین است و زمانی که فرزندم حسین به شهادت برسد، فرزندم علی بن حسین أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر به دست مؤمنین نیست. سپس رو کردند به علی علیه السلام و فرمودند: یا علی! تو او را درک خواهی کرد پس سلام مرا به او برسان.
و زمانی که او به شهادت برسد، فرزندش محمد أولی به نفس مؤمنین است و تو یا حسین! او را به زودی درک خواهی کرد، پس سلام مرا به او برسان. سپس بعد از محمد مردانی هستند یکی بعد از دیگری و با وجود ایشان امر در اختیار مؤمنین نخواهد بود و این فرمایش را سه مرتبه تکرار کردند و فرمودند: هیچ کدام از ایشان نیست مگر این که أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر در دست مؤمنین نیست، همه ایشان هدایت گر و هدایت شده اند، نُه نفر از فرزندان حسین.
پس علی بن ابی طالب علیه السلام ایستاد و در حالی که گریه می کرد، فرمود: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! آیا کشته می شوی؟! حضرت فرمود: بله، به وسیله سمّ به شهادت می رسم، و تو با شمشیر کشته می شوی و محاسنت از خون سرت خضاب می شود و فرزندم حسن نیز با سمّ کشته می شود! و فرزندم حسین با شمشیر کشته می شود، او را ظالم پسر ظالم! زنا زاده پسر زنا زاده! منافق پسر منافق می کشد». [9]
2. امام صادق از پدرانشان علیهم السلام روایت کرده که فرمودند: امام حسن علیه السلام به اهل بیتشان فرمودند: «من با سمّ کشته می شوم همان طور که رسول خدا صل الله علیه و آله با سمّ به شهادت رسید. پرسیدند: چه کسی این کار را با شما می کند؟ فرمودند: همسرم جعده دختر اشعث، معاویه او را فریب می دهد و او را به این کار امر می کند. پس گفتند: او را از منزلتان بیرون کنید و از خودتان دور کنید! فرمود: چگونه او را بیرون کنم و بعد از آن کاری نکند! و اگر او را بیرون کنم کسی غیر از او مرا به قتل نمی رساند. [10]
3، هم چنین عیاشی از حسین بن منذر روایت کرده که گفت: «از امام صادق علیه السلام در مورد قول خداوند ﴿أفإن مات أو قتل إنقلبتم علی أعقابکم﴾ پرسیدم: آیا قتل بوده یا موت؟ فرمود: اصحابش کردند آن چه کردند(یعنی: ایشان را به شهادت رساندند). [11]
تا این جا از آیات و روایات استفاده شد که پیامبر عظیم الشأن اسلام به شهادت رسیده اند و شهادتشان به سبب سمّ بوده است.
منابع:
1. المقنعه، شیخ مفید، ص 456.
2. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 1.
3. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 22، ص 514.
4. منتهی المطلب، علامه حلی، ج 2، ص 887.
5. جامع الروات، محمدعلی اردبیلی، ج 2 ص 463.
6. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 17، ص 405 و ج 40، ص 139.
7. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 14، ص 2 و ص 18.
8. کفایه الاثر، خزاز قمی، ص 227.
9. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 33، ص 266.
10. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 43، ص 327.
11. تفسیر عیاشی، محمد بن عیاش، ج 1، ص 200.