سید مرتضی
شهید سید مرتضی آوینی: خون دادن برای امام خمینی زیباست اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن زیباتر است.
محمدرضا اسلاملو کارگردان و مستندساز سینما و تلویزیون، خاطرهی اولین متن خوانی شهید سیدمرتضی آوینی را اینگونه بیان کرد؛
اوایل فعالیت، با توجه به حیایی که شهید آوینی داشت، متونی را که مینوشت مایل نبود خودش بخواند. اگر به مستندهای ساخته شده سری اول توجه کنید صدای شهید سیدمرتضی آوینی نیست، بلکه صدای دوبلورهای تلویزیونی است.
معمولاً بنده مستندهایی را که میساختم، متونش را خودم میخواندم. به یاد دارم یک روز سیدمرتضی به من گفت: دوست ندارم متون را به هر شخصی بدهم و بخواند، بیا و با توجه به تجربهای که داری متون این مستند را شما بخوان. من هم قبول کردم و با هم به محل ضبط نریشنها رفتیم. پشت میکروفون نشستم و شهید آوینی کنار صدابردار در اتاق فرمان به من گفت بخوان.
بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و متن را میخواندم، اما صدابردار صدا را قطع میکرد و شهید آوینی میگفت اینطور نیست، دوباره بخوان. دوباره بسم الله میگفتم و متن را تکرار میکردم، چند بار شهید سیدمرتضی آوینی کار را قطع کرد و در نهایت وارد اتاق شد و گفت: متوجه نمیشوی، باید این طور بخوانی.
بنده به شهید آوینی گفتم: خواهش میکنم بیا و متن را خودت بخوان، این متن رو خودت نوشتهای و حس و حال متن را بهتر درک میکنی، تو اگر تا صبح به من بگویی بخوان من نمیتوانم آن چیزی را که تو میخواهی بگویم.
با هزار سلام و صلوات از او خواهش کردیم که اینقدر به ما ایراد نگیرد و این متن را خود سید بخواند. شهید آوینی با اصرار زیاد ما قبول کرد و پشت میکروفون نشست.
به اتاق فرمان رفتیم، بعد از اینکه شهید آوینی شروع به خواندن متن کرد، دیدیم واقعاً به متن مسلط است و چقدر زیبا میخواند.
همانطور که رهبر معظم انقلاب دربارهی ایشان فرمودند:” شهید سیدمرتضی آوینی فضاهایی را که در متون تعریف میکند، دیده و تجربه کرده بود.” اصلاً باید بگویم به همین دلیل من نمیتوانستم متنهای او را بخوانم، چون شهید آوینی آسمانی بود و من زمینی توان خواندن متنهای او را نداشتم.
خلاصه بعد از این ماجرا شهید آوینی متنهای مستندهایش را خودش میخواند و از آن روز به بعد در اتاق کارش محلی را برای ضبط نریشنها درست کرد و در همان جا متنهای مستندهایش را خودش میخواند.
دو سه روز قبل از شهادت سیدمرتضی بود که ما ایشان را دم درب حوزه هنری دیدیم، حالش خیلی گرفته بود، بعد از احوال پرسی سیدمرتضی گفت: از عدم تحرک خودم، از اینکه نمیتوانم خدمت کنم خسته شدهام، از دنیا بیزار شدهام. قصد دارم دوباره به جبهه بروم.
شهید آوینی برای فیلمبرداری راهی جبهه شد و بعد از سه روز خبر شهادت ایشان را به ما دادند.
منبع:
گفتگوی خبرگزاری تسنیم.
از بیداری مردم تا شهادت
صدام:”ما سید صدر را کشتیم تا یک خمینی دیگر در عراق پیدا نشود.”
از کارهاي شگفت انگيز آيت الله محمدباقر صدر برای بيداری مردم عراق و آماده کردن آن ها برای قيام برگزاری تفسير موضوعی قرآن بود. آن هم بعد از تعطيل کردن درس خارج فقه!
در حوزه علميه نجف کمتر ديده شده بود که يک مرجع تقليد، تفسير قرآن بگويد، آن هم به جای درس خارج فقه، که اين بيشتر مايه تعجب ديگران می شد. به طوری که برخی از شاگردان او، در اين باره از وی سوال کردند او جواب داد:
«برای من تدريس و تأليف و تحقيق، صورت حرفه و هدف در زندگی ندارد، بلکه ادای وظيفه شرعی به هر نحو ممکن، برای من از همه چيز مهم تر است. امروز در اين برهه از تاريخ اسلام و مسلمين، که انقلاب اسلامی ايران به رهبری امام خمينی پيروز شده و پوزه قدرت های شيطانی شرق و غرب را به خاک ماليده و امت اسلام را در سرتاسر دنيا بيدار کرده است، من وظيفه خود می دانم که با تفسير قرآن، افکار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمان های انقلابی اسلام را مطرح نمايم و با بيان مفاهيم شورآفرين، حماسي و اجتماعی قرآن کريم، دل ها را برای پيوستن به انقلاب اسلامي ايران آماده کنم…… از طرفی، درس خارج فقه و اصول، بيش از حد لازم در حوزه گفته می شود، اما جای تفسير قرآن سخت خالي است!»
درس تفسير قرآن جنب و جوشی در ميان توده مردم به وجود آورده بود. حکومت صدام از اين پديده خجسته اسلامی، به وحشت افتاد و برای جلوگيری از هر گونه تحرک، در يک حمله همه جانبه همه نمايندگان آيت الله صدر را در تمام شهرهای کشور دستگير و زندانی کرد. شهيد صدر روز 16 رجب 1399 ه.ق را روز اعتراض و اظهار انزجار از اعمال ظالمانه رژيم اعلام کرد.
در ۱۷ خرداد ۱۳۵۸ شمسی سید محمدباقر صدر به فرمان صدام حسین، حاکم وقت عراق، دستگیر شد. بنتالهدی هنگام دستگیری برادرش، تا خیابان اصلی خانهشان جلو آمد و تصمیم گرفت تا برادر را همراهی کند، اما گماشتگان بعثی اجازه این کار را ندادند و وی در همان مکان فریاد برآورد و سخنرانی شگفتانگیزی ایراد نمود. سپس، رو به برادر کرد و گفت: «من برنمیگردم و میخواهم مانند حضرت زینب سلام الله علیها که برادرش حسین علیه السلام را همراهی کرد، همراه تو باشم.»
پس از انتقال برادر با تکبیرهای بلند، فریاد میزد:
«شما از چه میترسید، از یک مشت کتاب و مقاله، شما از بیداری مردم مسلمان میترسید، ولی بدانید مردم بیدار شدهاند.»
به دنبال آن، به حرم امام علی علیه السلام رفت و شبانه در آنجا سخنرانی کرد و مردم را به گریه واداشت. فردا و فرداهای دیگر هر روز به آنجا میرفت و سخنرانی میداشت.
سرانجام، حرکتهای روشنگرانه بنتالهدی، برادر را از زندان آزاد کرد، اما دیگر بار در ۱۷ فروردین ۱۳۵۹، حکومت بعثی عراق، بنتالهدی را، یک روز پس از بازداشت برادرش آیتالله صدر، دستگیر نمود و آنان را به سختی شکنجه داد. همواره در جمع زنان میگفت:«اسلام غریب است و دلسوز کم دارد.» و با همه وجود در راه خود تا پای جان پیش رفت.
برزان ابراهیم، برادر ناتنی صدام حسین، از آیتالله صدر خواسته بود تنها چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد که آیتالله صدر نپذیرفت و صدام او و بنتالهدی صدر، را در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ (۲۲ جمادیالاول ۱۴۰۰)، سه روز پس از آخرین دستگیری، به گونه دردناکی به قتل رساند. پیکر وی در قبرستان وادیالسلام شهر نجف در مقبره خانوادگی خاندان صدر به خاک سپرده شد.
پس از آنکه صدام، بنت الهدی را به قتل رساند، بعضی به او گفته بودند: چرا خواهر صدر را به قتل رساندی؟ او در پاسخ گفته بود:«من قضیه حسین را تکرار نمیکنم. زینب بعد از برادرش، زنده ماند و یزید و آلامیه را رسوا کرد»
فیلم مصاحبه خواهر شهید صدر:
عبای امام
نیمه شعبان بود و میخواستیم به اصفهان برویم. آقای بهشتی قبل از حرکت به دیدار امام (قدس سره) رفت.
وقتی برگشت مثل دیدارهای قبلی خوشحال و سرحال نبود و ناراحتی را می شد در چهره ایشان مشاهده کرد.
پرسیدم: “طوری شده؟”
گفتند: “امام سفارش کردند به این مسافرت نروم و از خود بیشتر محافظت کنم.”
و ادامه دادند: “امام خوابی برای من دیده اند.“
خیلی سعی کردم بفهمم امام چه خوابی دیده اند، ولی آقا چیزی نگفتند. وقتی حادثه ی ۷ تیر اتفاق افتاد و آقای بهشتی و یارانش به شهادت رسیدند، همسر امام در مراسم ختم جریان خواب امام را برایم تعریف کردند و گفتند: “امام خواب دیده بودند عبای ایشان سوخته است، به همین دلیل به آقای بهشتی سفارش کرده بودند بیشتر مراقب باشند و گفته بودند شما عبای من هستید که در خواب سوخته بود.“
منبع:
راوی: عزت الشریعه مدرس مطلق همسر شهید بهشتی، برگرفته از کتاب سیره شهید بهشتی، ص ۴۲۲
حدیث صداقت(یکی از ۲۰۰ نفر)
گفت:《ما اگر در راه خدا چیزی دادیم، هرچند عزیز ما باشد، به هیچ وجه نباید ناراحت و یا پشیمان باشیم و حتی نباید در فقدانش قطره ای اشک بریزیم.》
بعد گفت:《از آبادان تلفن زده و خبر دادهاند که ۲۰۰ نفر از بهترین بچه ها در هویزه پیشروی کردهاند و چون بدون اطلاع آنها دستور عقب نشینی داده شده، معلوم نیست که چه شده اند و هنوز برنگشته اند. حسین علم الهدی هم جزو آنها بوده است.》و هیچ حرفی از محمدحسن [1] نزد.
با توجه به صحبتهای مقدماتی ایشان، من شرمنده بودم که از محمدحسن هم بپرسم؛ ولی بلاخره سوال کردم که آیا محمدحسن هم با آنها بوده؟ ایشان در پاسخ به آرامی و خونسردی گفت:《 بله؛ ولی خوب پسر ما تنها یکی از آن ۲۰۰ نفر حساب می شده و یک جزء ناچیز در مقایسه با آن همه بچه های خوب، از همه پایین تر بوده است.》 [2]
شهید آیت الله علی قدوسی
تاریخ و محل تولد: ۱۳۰۶ ه ش/ شهرستان نهاوند
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰ ه ش
در کلام رهبری:《 چند خصوصیت در ایشان وجود داشت که نه تنها من بلکه همه را جذب می کرد. یکی از آنها صداقت و صفای این مرد بود. هیچ کلکی در کار این آدم نبود. صریح، صادق، صاف و نسبت به آنچه که احساس وظیفه میکرد، به شدت پیگیر و علاقه مند بود. ایشان روحانی با صفای خالصی بود.》[3]
منبع:
[1] شهید محمدحسن قدوسی فرزند آقای قدوسی است که به همراه شهید علم الهدی به شهادت رسید.
[2] شاهد یاران، ش ۳۸، ص ۷۵؛ به نقل از همسر شهید آیت الله علی قدوسی.
[3] شاهد یاران، ش۳۸، ص۳.
چادرهای سرخ (جهیزیه)
شهیده طیبه واعظی دهنوی: مرا بکشید اما چادرم را برندارید.
قالی می بافت به چه قشنگی؛
ولی درآمدش را برای خودش خرج نمی کرد. هر چه از این راه در میآورد، یا برای دخترای فقیر جهیزیه میخرید و یا برای بچهها قلم و دفتر.
حتی جهیزیه خودش را هم داد به دختر دم بخت؛ البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد گذاشت کنار. ازش پرسیدیم:” چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟”
گفت:” وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کنم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره… دیگه نمی پوشمش!”
شهیده طیبه واعظی دهنوی
تولد: ۱۳۳۶
شهادت: ۱۳۵۶ فروردینماه
علتشهادت: به دست ساواک
برگرفته از: کفشهای جامانده در ساحل، صفحه ۱۰ الی ۱۵