عالمة غیر معلّمه
امام سجاد علیه السلام: يا عَمَّةَ!…. أَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ، عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلِّمَةٍ، فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهِّمَةٌ(بحار الانوار، ج 45، ص 199)
عالمة غیر معلّمه از جمله لقب های حضرت زینب سلام الله علیها است که از طرف امام سجاد علیه السلام، پس از خطبه غرّا حضرت زینب سلام الله علیه به آن معظّمه داده شد.
? حضرت سجاد علیه السلام براساس تعارفات معمولی چنین لقبی را به کسی هر چند به عمۀ خود عطا نمی کند؛ بدون تردید، رمز و رازی در عالِم بودن حضرت زینب سلام الله علیها بدون معلّم و آگاه بودن ایشان بدون یاد دهنده و استاد نهفته است.
? حضرت زینب سلام الله علیها عالم و دانشمند است. تامّل در شخصیت آن حضرت و گذر بر فعالیت های علمی و فرهنگی ایشان، مراتب علمی آن بانو را روشن میکند:
?نقل خطبۀ فدک
حضرت زینب سلام الله علیها همان بانویی است که ابن عباس خطبه ی فدک حضرت فاطمه سلام الله علیها را از او روایت کرده است و در آغاز خطبه می گوید: ” این خطبه را عقیله ی ما زینب دختر علی علیه السلام برای ما روایت کرد.”
بر کسی پوشیده نیست که نقل چنین خطبه ای در سن پنج یا شش سالگی و حفظ کامل آن با آن همه بلاغت و جامعیت، نشانۀ کمال رشد، فهم، علم و دانایی اوست و می توان گفت که ایشان عطیۀ الهی بوده و ویژگی های خاصی داشته است.
? مجالس درس و تفسیر قرآن
از خصائص زینبیه نقل شده است که حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه مجلس درس برای زن ها تشکیل داد و برای آن ها قرآن را تفسیر می کرد و در یکی از روزها به تفسیر سورۀ «کهیعص» مشغول بود که امیر مومنان علیه السلام از در وارد شد و از دخترش پرسید «کهیعص» را تفسیر می کنی؟ عرض کرد: بلی، فدایت شوم. علی علیه السلام فرمود: ” ای نور دیده! این حروف رمزی است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر صلوات الله علیه و سپس سخنانی در این باره به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود.
? نقل حدیث امّ ایمن
مصداق دیگری از کمالات علمی حضرت زینب سلام الله علیها که گویای فطانت و خوش حافظه بودن ایشان می باشد در حدیث معروفی به حدیث ام ایمن آشکار است.
این حدیث همان خبر فاجعۀ کربلا و شهادت برادر او حضرت امام حسین علیه السلام و به اسارت رفتن خاندانش می باشد که امّ ايمن که آن را از رسول خدا شنیده بود برای آن حضرت بازگو کرد.
حضرت زینب این حدیث را در اواخر عمر حضرت علی علیه السلام به آن حضرت عرض و درستی آن را دریافت کرد در حالی که سال ها از آن روز که این حدیث را شنیده بود می گذشت.
جالب توجه اینکه حضرتش این حدیث را سال ها بعد (11 عاشورای 61 هجری) برای حضرت سجاد علیه السلام نیز بیان کرد.
? نکته دیگری که از مطلب امام سجاد علیه السلام بر می آید این که آن بزرگوار این مراتب علمی را بدون شاگردی در محضر شخصی خاص به دست آورده است و معنای غیر معلمه و غیر مفهمه نمی تواند جز این باشد.
سخنان حضرت زینب سلام الله علیها در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبه ها و سخنرانی هایی که در فرصت های مختلف در برابر ستمکاران و طاغیان آن زمان و مردم ایراد فرموده است، نشان می دهد که علم، دانش و کمال آن بانوی بزرگوار اکتسابی و از راه تحصیل و تعلیم نبوده است بلکه عنایت الهی و جنبۀ خارق العاده ای داشته است.
بر این اساس، جدای از اصالت و ریشۀ خانوادگی و استفاده از نفس گرم رسول خدا صلوات الله علیه و استفاده از محضر پدر بزرگوار علیه السلام و هم نشینی با دو سیّد جوان اهل بهشت امام حسن و امام حسین علیهما السلام عنایات و تفضّلات الهی را بایستی در اندوخته های علمی و کمالات فرهنگی و معنوی زینب سلام الله علیها موثر دانست.
منابع
1. كتاب خصائص زينبيه سيّد نور الدين جزائرى
2. زينب كبرى علّامه سیّد محمد كاظم قزوينی
3. زينب، عقيله بنى هاشم از آقای هاشم رسولی
از بیداری مردم تا شهادت
صدام:”ما سید صدر را کشتیم تا یک خمینی دیگر در عراق پیدا نشود.”
از کارهاي شگفت انگيز آيت الله محمدباقر صدر برای بيداری مردم عراق و آماده کردن آن ها برای قيام برگزاری تفسير موضوعی قرآن بود. آن هم بعد از تعطيل کردن درس خارج فقه!
در حوزه علميه نجف کمتر ديده شده بود که يک مرجع تقليد، تفسير قرآن بگويد، آن هم به جای درس خارج فقه، که اين بيشتر مايه تعجب ديگران می شد. به طوری که برخی از شاگردان او، در اين باره از وی سوال کردند او جواب داد:
«برای من تدريس و تأليف و تحقيق، صورت حرفه و هدف در زندگی ندارد، بلکه ادای وظيفه شرعی به هر نحو ممکن، برای من از همه چيز مهم تر است. امروز در اين برهه از تاريخ اسلام و مسلمين، که انقلاب اسلامی ايران به رهبری امام خمينی پيروز شده و پوزه قدرت های شيطانی شرق و غرب را به خاک ماليده و امت اسلام را در سرتاسر دنيا بيدار کرده است، من وظيفه خود می دانم که با تفسير قرآن، افکار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمان های انقلابی اسلام را مطرح نمايم و با بيان مفاهيم شورآفرين، حماسي و اجتماعی قرآن کريم، دل ها را برای پيوستن به انقلاب اسلامي ايران آماده کنم…… از طرفی، درس خارج فقه و اصول، بيش از حد لازم در حوزه گفته می شود، اما جای تفسير قرآن سخت خالي است!»
درس تفسير قرآن جنب و جوشی در ميان توده مردم به وجود آورده بود. حکومت صدام از اين پديده خجسته اسلامی، به وحشت افتاد و برای جلوگيری از هر گونه تحرک، در يک حمله همه جانبه همه نمايندگان آيت الله صدر را در تمام شهرهای کشور دستگير و زندانی کرد. شهيد صدر روز 16 رجب 1399 ه.ق را روز اعتراض و اظهار انزجار از اعمال ظالمانه رژيم اعلام کرد.
در ۱۷ خرداد ۱۳۵۸ شمسی سید محمدباقر صدر به فرمان صدام حسین، حاکم وقت عراق، دستگیر شد. بنتالهدی هنگام دستگیری برادرش، تا خیابان اصلی خانهشان جلو آمد و تصمیم گرفت تا برادر را همراهی کند، اما گماشتگان بعثی اجازه این کار را ندادند و وی در همان مکان فریاد برآورد و سخنرانی شگفتانگیزی ایراد نمود. سپس، رو به برادر کرد و گفت: «من برنمیگردم و میخواهم مانند حضرت زینب سلام الله علیها که برادرش حسین علیه السلام را همراهی کرد، همراه تو باشم.»
پس از انتقال برادر با تکبیرهای بلند، فریاد میزد:
«شما از چه میترسید، از یک مشت کتاب و مقاله، شما از بیداری مردم مسلمان میترسید، ولی بدانید مردم بیدار شدهاند.»
به دنبال آن، به حرم امام علی علیه السلام رفت و شبانه در آنجا سخنرانی کرد و مردم را به گریه واداشت. فردا و فرداهای دیگر هر روز به آنجا میرفت و سخنرانی میداشت.
سرانجام، حرکتهای روشنگرانه بنتالهدی، برادر را از زندان آزاد کرد، اما دیگر بار در ۱۷ فروردین ۱۳۵۹، حکومت بعثی عراق، بنتالهدی را، یک روز پس از بازداشت برادرش آیتالله صدر، دستگیر نمود و آنان را به سختی شکنجه داد. همواره در جمع زنان میگفت:«اسلام غریب است و دلسوز کم دارد.» و با همه وجود در راه خود تا پای جان پیش رفت.
برزان ابراهیم، برادر ناتنی صدام حسین، از آیتالله صدر خواسته بود تنها چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد که آیتالله صدر نپذیرفت و صدام او و بنتالهدی صدر، را در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ (۲۲ جمادیالاول ۱۴۰۰)، سه روز پس از آخرین دستگیری، به گونه دردناکی به قتل رساند. پیکر وی در قبرستان وادیالسلام شهر نجف در مقبره خانوادگی خاندان صدر به خاک سپرده شد.
پس از آنکه صدام، بنت الهدی را به قتل رساند، بعضی به او گفته بودند: چرا خواهر صدر را به قتل رساندی؟ او در پاسخ گفته بود:«من قضیه حسین را تکرار نمیکنم. زینب بعد از برادرش، زنده ماند و یزید و آلامیه را رسوا کرد»
فیلم مصاحبه خواهر شهید صدر:
وفات یا شهادت حضرت زینب + زیارتنامه
یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار مطرح میشود درباره چگونگی وفات ایشان است؟ علت اصلی وفات ام المصائب حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کاملا مشخص نیست و در اینباره گمانههای مختلفی وجود دارد.
باید گفت: بر اساس برخی از نوشتهها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کردند.[1]
و این احتمال طبیعیتر به نظر میرسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آنها بیمار شد.
بر اساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمیتواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمیدهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال میزنند. [2]
به هر حال احتمال شهادت حضرت، توسط عوامل یزید احتمالی دور از ذهن نیست، اما دلیل قطعی تاریخی برای این روایت دیده نشده است. بیمار شدن حضرت مهمترین و قابل قبولترین احتمال برای وفات ایشان است. در این احتمال حضرت زینب سلاماللهعلیها بر اثر بیماری و یا مصائب و سختیهایی که از واقعه عاشورا به آن دچار شدند در سن ۵۷ سالگی در شام وفات و یا به شهادت رسیدند.[3]
زیارتنامه حضرت زینب سلام الله علیها:
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْانْبِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْحَوْضِ وَ الّلِوآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ عُرِجَ الَی السَّمآءِ وَ وُصِلَ الی مَقامِ قابَ قَوْسَینِ اوْ ادْنی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ نَبِی الْهُدی وَ سَیدِ الْوَری وَ مُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الرَّدی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْخُلْقِ الْعَظیمِ وَ الشَّرَفِ الْعَمیمِ وَ الْایاتِ والذِّکرِ الْحَکیمِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْمَقامِ الْمَحْمُودِ وَالْحَوْضِ الْمَوْرُودِ وَاللِّوآءِ الْمَشْهُودِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْهَجِ دِینِ الْاسلامِ وَ صاحِبِ قِبْلَةِ وَ الْقُرْانِ وَ عَلَمِ الصِّدْقِ وَالْحَقِّ وَالْاحْسانِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صَفْوَةِ الْانْبِیآءِ وَ عَلَمَ الْاتْقِیآءِ وَ مَشْهُورِ الذِّکرِ فِی السَّمآءِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَیرِ خَلْقِ اللهِ وَ سَیدِ خَلْقِهِ وَ اوَّلِ الْعَدَدِ قَبْلَ ایجادِ ارْضِهِ وَ سَمواتِهِ وَ اخِرِ الْابَدِ بَعْدَ فَناءِ الدُّنْیا وَ اهْلِهِ الَّذی رُوحُهُ نُسْخَةُ اللّاهوتِ وَ صُورَتُهُ نُسْخَةُ الْمُلْک وَ الْمَلَکوتِ وَ قَلْبُهُ خَزانَةُ الْحَی الَّذی لایمُوتُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الْمُظَلَّلِ بِالْغَمامِ سَیدِ الْکوْنَینِ وَ مَوْلَی الثَّقَلَینِ وَ شَفِیعِ الْامَّةِ یوْمَ الْمَحْشَرِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْاوْصِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ امامِ الْاتْقِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ رُکنِ الْاوْلِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ عِمادِ الْاصْفِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ یعْسُوبِ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ امِیرِ الْمُؤمِنینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْوَصِیینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ قائِدِ الْبَرَرَةِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ قامِعِ الْکفَرَةِ وَ الْفَجَرَةِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ وارِثِ النَّبِیینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَلِیفَةِ سَیدِ الْمُرِسَلینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ ضِیاءِ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ عَلَی الْیقینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حِسابُ النّاسِ عَلَیهِ وَالْکوْثَرُ فی یدَیهِ وَالنَّصُ یوْمَ الْغَدیرِ عَلَیهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُةُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ قادَ زَمامَ ناقَتِها جِبْرآئیلُ وَ شارَکها فی مُصابِها اسْرافیلُ وَ غَضِبَ بِسَبَبِهَا الرَّبُّ الْجَلیلُ وَ بَکی لِمُصابِها ابْراهیمُ الْخَلیلُ وَ نُوحٌ وَ مُوسَی الْکلیمُ فی کرْبَلآءِ الْحُسَینِ الشَّهیدِ الْغَریبِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الْبُدُورِ السَّواطِعِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الشُّمُوسِ الطَّوالِعِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ زَمْزَمْ وَ صَفا السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَکةَ وَ مَنی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُراقِ فِی الْهَؤآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکوةَ بِالْاطْرافِ الرِّدآءِ وَ بَذَلَهُ عَلَی الْفُقَرآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ اسْرِی بِهِ اللهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَی الْمَسْجِدِ الْاقْصی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ ضَرَبَ بِالسَّیفَینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ صَلّی قِبْلَتَینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ عَلِی الْمَرْتَضی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکبْری السَّلامُ عَلَیک وَ عَلی جَدِّک مُحَمَّدٍ الْمُخْتارِ السَّلامُ عَلَیک وَ عَلی ابیک حَیدَرِ الْکرَّارِ السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی السَّاداتِ الْاطْهارِ الْاخْیارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ عَلَی الْاقْطارِ ساداتُ الْارْضِ وَالسٍّمآءِ مِنْ وُلْدِ اخیک الْحُسَینِ الشَّهیدِ الْعَطْشانِ الظَّمْأنِ وَ هُوَ ابُو التِّسْعةِ الْاطْهارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ فِی الشِّرقِ وَ الْغَرْبِ وَالْارْضِ وَالسَّمآءِ الَّذینَ حُبُّهُمْ فَرْضٌ عَلی اعْناقِ کلِّ الْخَلائِقِ الْمَخْلُوقینَ لِخالِقِ الْقادِرِ السُّبْحانِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ وَلِی اللهِ الْاعْظَمْ السَّلامُ عَلَیک یا اخْتَ وَلِی اللهِ الْمُعَظَّمْ السَّلامُ عَلَیک یا عَمَّةَ وَلِی اللهِ الْمُکرَّمْ السَّلامُ عَلَیک یا امَّ الْمَصآئِبِ یا زَینَبُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرْضِیةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْفاضِلَةُ الرِّشیدَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْکامِلَةُ الْعامِلَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْکریمَةُ النَّبیلَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا التَّقِیةُ النَّقِیةُ السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ ظَهَرَتْ مَحَبَّتُها لِلْحُسَینِ الْمَظْلُومِ فی مَواردٍ عَدیدَةٍ وَ تَحْمِلُ الْمَصآئِبَ الْمُحْرِقَةِ لِلْقُلُوبِ مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدیدَةٍ السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ حَفَظَتِ الْامامَ فی یوْمِ عاشُورآءِ فی قَتْلی وَ بَذَلَتْ نَفْسَها فی نَجاةِ زَینِ الْعابِدینَ فی مَجْلِسِ اشْقَی الْاشُقِیآءِ وَ نَطَقَتْ کنُطْقِ عَلِی عَلَیهِ السٍّلامُ فی سُکک الْکوفَةِ وَ حَوْلَها کثیرٌ مِنَ الْاعْدآءِ السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ نَطِحَتْ جَبینُها بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ اذا رَأتْ رَأسَ سَیدِ الشُّهَدآءِ وَ یخْرُجُ الدَّمَ مِنْ تَحْتِ قِناعِها وَ مِنْ مَحْمِلِها یحْبِثُ یری مِنْ حَوْلِها الْاعْدآءِ السَّلامُ عَلَیک یا تالِی الْمَعْصُومِ السَّلامُ عَلَیک یا یا مُمْتَحَنَةً فی تَحَمُّلاتِ الْمَصآئِبِ کالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْبَعیدَةُ مِنَ الْاوْطانِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْاسیرَةُ فِی الْبُلْدانِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمُتَحَیزَةِ فی خَرابِهِ الشّامِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمَتَحَیرَةِ فی وُقُوفِک عَلی جَسَدِ سَیدِ الشُّهَدآءِ وَ خاطَبْتِ جَدَّک رَسُولُ اللهِ بِهذَا النِّدآءِ صَلّی عَلَیک مَلیک السٍّمآءِ هذا حُسَینٌ بِالْعَرآءِ مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّدآءِ مُقَطَّعُ الْاعْضآءِ وَ بَناتُک سَبایا وَ الَی اللهِ الْمُشْتَکی وَ قالَتْ یا مُحَمَّدُ هذا حُسَینٌ تُسْفی عَلَیهِ ریحُ الصَّبا مَجْذُوذُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا قَتیلُ الْاوْلادِ الْبَغایا وا حُزْناهُ عَلَیک یا ابا عَبْدِاللهِ السٍّلامُ عَلی مَنة تَهَیجَ قَلْبُها لِلْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْعُریانِ الْمَطْرُوحِ عَلَی الثَّری وَ قالَتْ بِصَوْتٍ حَزینٍ بِابی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِدآءِ بِابی الْمَهْمُومِ حَتّی قَضی بِابی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی بِابی مَنْ شَیبَتُهُ تَقْقُزُ بِالدِّمآءِ السَّلامُ عَلی مَنْ بَکتْ عَلی جَسَدِ اخیها بَینَ الْقَتْلی حَتّی بَکا لِبُکآئِها کلُّ عَدُوٍ وَ صَدیقٍ وَ رِأی النَّاسُ دُمُوعَ الْخَیلِ تَنْحَدِرُ عَلی حَوافِرِها عَلَی التَّحْقیقِ السَّلامُ عَلی مَنْ تَکلَّفَتْ وَاجْتَمَعَتْ فی عَصْر عاشُورآءِ بَناتِ رَسولِ اللهِ وَ اطْفالِ الْحُسَینِ وَ قامَتْ لَهَا الْقیامَةُ فی شَهادَةِ الطِّفْلَینِ الْغَریبَینِ الْمَظْلُومَینِ السَّلامُ عَلی مَنْ لَمْ تَنَمْ عَینُها لِأجْلِ حِراسَةِ الِ اللهِ فی طَفِّ نَینَوا وَ سارَتْ اسیراً ذِلیلًا بِیدِ الْاعْدآءِ السَّلامُ عَلی مَنْ رَکبَتْ بَعیراً بِغَیرِ وَطآءٍ وَ نادَتْ اخیها ابَاالْفَضْلِ بِهذَا النِّدآءِ اخی ابَاالْفَضْلُ انْتَ الَّذی رَکبْتَنی اذا ارَدْتُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَدینَةِ السَّلامُ عَلی مَنْ خَطَبَتْ فی مَیدانِ الْکوفَةِ بِخُطْبَةٍ نافِعَةٍ حَتّی سَکنَتِ الْاصْواتُ مِنْ کلِّ ناحِیةٍ السَّلامُ عَلی مَنِ احْتَجَّتْ فی مَجْلِسِ ابْنِ زیادٍ بِاحْتِجاجاتٍ واضِحَةٍ وَ قالَتْ فی جَوابِهِ بِبَیناتٍ صادِقَةٍ اذْ قالَ ابْنُ زیادٍ لِزَینَبِ سَلامُ اللهِ عَلَیها کیفَ رَأیتِ صُنْعَ اللهِ بِاخیک الْحُسَینِ قالَتْ ما رَایتُ الّا جَمیلًا السَّلامُ عَلَیک یا اسیراً بِایدِی الْاعْدآءِ فِی الْفَلَواتِ وَ رَایتِ اهْلَ الشّامِ فی حالَةِ الْعَیشِ وَ السُّرورِ وَ نَشْرِ الرّایاتِ السَّلامُ عَلی مَنْ شُدَّ الْحَبْلُ عَلی عَضُدِها وَ عُنُقِ الْامامُ زَینِ الْعابِدینَ وَادْخُلُوها مَعَ سِتَّةِ عَشَرَ نَفَرٍ مِنْ آلِ رَسُولِ اللهِ وَ هُمْ کالْاسرآءِ مُقَرَّنینَ بِالْحَدیدِ مَظْلُومینَ وَ قالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ لِیزیدَ یا یزیدُ ما ظَنُّک بِرَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ لَوْ رَانا عَلی هذِهِ الْحالَةِ ثُمَّ قالَتْ امُّ الْمَصآئِبِ زَینَبُ لَهُ قآئِلًا فَاهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا یا یزیدُ لاتَشَلْ مُتَنَحِیاً عَلی ثَنایا ابی عَبْدِاللهِ سَیدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ تَنْکثْها بِمَحْضَرَتِک ثُمَّ قالَتْ وَ لَئِنْ جَرَتْ عَلَی الدَّواهی مُخاطَبَتُک وَ انّی لَاسْتَصْغِرُ قَدْرَک وَ اسْتَعْظِمُ تَفْریعَک وَ اسْتَکثِرُ تَوْبیخَک لکنَّ الْعُیونَ عَبْرا وَالصُّدُورَ حَرّا الا فَالْعَجَبُ کلَّ الْعَجَبِ مِنْ اقْدامِک لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَبآءِ بِحِزْبِ الشَّیطانِ الطُّلَقآءِ وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدْنا وَشیکا مَغْرَماً حینَ لاتَجِدُ الَا ما قَدَّمَتْ یداک وَ ما رَبُّک بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ وَ الَی اللهِ الْمُشْتَکی وَ عَلَیهِ الْمُعَوَّلْ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ فَکدْ کیدَک وَ اسِعْ سَعْیک وَناصِبْ جَهْدَک فَوَاللهِ لاتَمْحُوا ذِکرَنا وَ لاتُمیتُ وَحْینا وَلاتُدْرِک امَدَنا وَ لاتُرْحَضُ عَنْک عارَها وَ هَلْ رَأیک الّا فَنَداً وَ ایامُک الّا عَدَداً وَ جَمْعُک الّا بَدَداً یا یزیدُ اما سَمِعْتَ قَوْلَ اللهِ تَعالی وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ وَ حَسْبُک بِاللهِ حاکماً وَ بِمُحَمَّدٍ خَصْماً وَ بِجِبْریلَ عَدُوّاً ثُمَّ قالَتْ الْحَمْدُللهِ الَّذی خَتَمَ لِاوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لِأخِرِنا بِالشَّهادَةِ والرَّحْمَةِ انَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ وَ هُوَ حَسْبُنا وَ نِعْمَ الْوَکیلُ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ وَ اهْلِ بَیتِ الطّاهِرینَ الْائِمَّةِ الْمَعْصُومینَ امینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ.[4]
منابع:
1. بداونی، عبدالقادر بن ملوکشاه، منتخب التواریخ، ص۶۷.
2. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۵۹۱.
3. عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۹–۲۲.
4. ملتجى، مهدى، بزرگ بانوى جهان زينب( س)، ص 189.
مادری از جنس فاطمه❤
حضرت فاطمه سلام الله علیها درباره فرزند، این تصور و اندیشه را دارد که امانت های خداوند در دست پدر و مادرند و والدین دربرابر حفظ و رشد این امانت مسؤولند. او فرزند را به عنوان کالایی بی ارزش نمی شناسد که او را به دست دایه ها بسپارد، بلکه آنها را وجود هایی ارزنده و درخور احترام و کرامت ذاتی می شناسد که باید شخص مادر امر رسیدگی به آنها را به عهده بگیرد..
او خانه را مرکز انسان سازی می شناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود که در خور هرگونه اعتنا هستند. درمورد تربیت، فاطمه سلام الله علیها آن را امری تحول انگیز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض می شناسد. او می داند که رمز پیشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سایه تربیت قابل خلاصه شدن است. جامعه ای پیشرفته است که تربیت آن پیشرفته باشد و قومی منحط به حساب می آید که تربیت آنها منحط باشد. او معتقد است که این مادرانند که زمینه را برای بهشتی شدن فرزندان فراهم می سازند و طبعا رمز جهنمی شدن.
فاطمه الزهرا سلام الله علیها این دیدگاه را درباره تربیت دارد که غفلت از آن موجب صدمه ای عظیم برای فرد و جامعه است…به ویژه در دوران خردسالی که کودک همانند شاخه تری قابل انعطاف است.
بدین نظر، او خود را وقف زندگی فرزندان و سازندگی و تربیت آن ها می کند. همچنین او سخن پدر را به یاد دارد که فرموده بود:«فرزندان خود را بزرگ بشمارید و آنها را نیکو تربیت کنید». [1]
?مراحل ابتدایی پرورش فرزند
یکی از ابتدایی ترین مراحل پرورش و اثر گذاری در روح کودک، نام گذاری است. نام گذاری برای طفل اهمیت فوق العاده ای دارد، زیرا اولین چیزی که در فهم لطیف و حساس کودک، راه پیدا می کند، نام و شهرت اوست. این که این نام، چه بار فرهنگی و معنا داری را حمل می کند، تأثیر شگفتی در روح و روان او دارد. بدین جهت امیرالمومنین علی علیه السلام یکی از حقوقی را که فرزند بر عهده پدر دارد، نام نیکو و پسندیده می شمارد و می فرماید:«حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه». یعنی، تعیین نام مناسب حقی است که فرزند بر ذمه پدر خود دارد. [2] به همین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها با همکاری و همفکری پیامبر صل الله علیه و آله و علی علیه السلام زیباترین نام ها را برای فرزندان خود انتخاب نمود و از این جهت، حقی که بر ذمه داشت به بهترین شکل ممکن ادا کرد.
یکی از دیگر از سنتهای جاری در زندگی صدیقه کبری سلام الله علیها بود ، گفتن اذن در گوش راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود. آن حضرت بخوبی می دانست که باید کودک را از همان لحظات اول زندگی با کلماتی چون الله، محمد، نماز و …آشنا کرد که این آشنایی، به یقین در جهت گیری تمایلات روحی او به ملکوت اعلی اثر خواهد گذاشت…
از جمله مواردی که در شیوه تربیت حضرت زهرا سلام الله علیها جایگاه خاصی داشت، تحرک و بازی کودکان بود. این فعالیت و تکاپو به قدری برای سلامتی و رشد مناسب کودک، ضروری است که حتی برای تشویق آنها به تحریک و بازی، بزرگترها نیز باید تن به بازی و جست و خیز بدهند…
همبازی شدن رسول اکرم صل الله علیه و آله با فرزندان دخترش زهرا سلام الله علیها بیانگر این نکته مهم است که بازی و تحرک کودک، یکی از لوازم تربیت صحیح است. حضرت علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها در خانه به بازی بچه ها توجه کافی مبذول می داشتند و همین امر، موجب شادی و نشاط روز افزون آنها می شد. علاوه براین باید درقالب بازی و شوخی، شخصیت کودک را تقویت نمود و او را به داشتن مفاخر و ارزش های اکتسابی تحریک و تهییج کرد.
نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله علیها با فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام بازی می کرد و او را بالا می انداخت و می فرمودند:
«اشبه اباک یا حسن / والخلع عن الحق الوسن
واعبد الها ذامن / ولا توال ذا الاحن»
یعنی، پسرم حسن، مانند پدرت باش، ریسمان ظلم را از حق برکن.
خدای را بپرست که صاحب نعمتهای متعدد است و هیچ گاه با صاحبان ظلم و تعدی دوستی مکن.[3]
?رفتار عادلانه میان فرزندان
رفتار هماهنگ و عادلانه و بذل محبت و توجه به طور مساوی به فرزندان، اصل سازنده ای است که تا اعماق وجود کودک اثر می گذارد…نمونه هایی در زندگی خانوادگی حضرت زهرا سلام الله علیها دیده می شود که نشانگر توجه و دقت نسبت به این موضوع مهم می باشد. روزی امام حسن علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اظهار تشنگی کرد و از پیامبر صلی الله علیه و آله تقاضای آب نمود. رسول خدا صل الله علیه و آله بی درنگ برخاسته و ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود، مقداری شیر دوشید و به امام حسن علیه السلام داد. در این هنگام امام حسین علیه السلام خواست تا ظرف شیر را از برادرش بگیرد، اما پیامبر صلی الله علیه و آله به حمایت از امام حسن علیه السلام مانع گرفتن ظرف از امام حسن علیه السلام شد.
فاطمه الزهرا سلام الله علیها که شاهد این ماجرا بود، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:«گویا حسن برای شما عزیزتر از حسین است». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «نه، هر دو برایم عزیز و محبوبند، ولی چون اول حسن تقاضای آب کرد، او را مقدم داشتم…».
? توجه به حضور و غیاب فرزندان
بر کسی پوشیده نیست که بی توجهی نسبت به نظارت بر فرزندان -بخصوص در رفت و آمدهای آن ها- چه نتایج زیانباری به دنبال دارد…حضرت فاطمه سلام الله علیها با فدارکای و محبت خاصی که نسبت به فرزندانش نشان می داد، مراقب تمام حرکات و سکنات آنها بود و بدقت رفت و برگشتهای آنها را زیر نظر داشت.
نقل شده است که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله عازم خانه دخترش فاطمه سلام الله علیها گردید. چون به خانه رسید، دید فاطمه سلام الله علیها مضطرب و ناراحت، پشت در ایستاده است.
آن حضرت فرمود:« چرا این جا ایستاده ای؟» فاطمه سلام الله علیها با آهنگی مضطرب عرض کرد:«فرزندانم صبح بیرون رفته اند و تاکنون از آنها هیچ خبری ندارم.» پیامبر صلی الله علیه و آله به دنبال آنها روانه شد. چون به نزدیک غار جبل رسید، آنها را دید که در کمال سلامت و آرامش مشغول بازی اند. آن ها را بر دوش گرفت و به سوی خانه فاطمه سلام الله علیها روانه شد.
این واقعه خود نمونه ای گویا از توجه و اهمیت دادن حضرت زهرا سلام الله علیها به حضور فرزندان خردسالش بود.
?آموزش عبادت در کودکی
یکی از محورهای اساسی که حضرت زهرا سلام الله علیها به آن توجه و تأکید داشتند، بُعد پرستش و گرایش فرزندان به انجام تکلیف عبادی و الهی بود. آن حضرت شوق بندگی و خضوع در برابر معبود را از همان دوران کودکی درجان فرزندان خود تقویت نموده و آنان را چنان تربیت کرد که بهترین کارها را عبادت خداوند دانسته و از آن بالاترین لذتها را می بردند.
دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر این مطلب تأکید داشت که بچه ها را از کوچکی به انجام عبادت خدا فراخواند و آنان را به خدا پیوند دهد و بذر محبت و ارتباط با معبود را در کام آنان بیافشاند تا انجام تکلیف برای آنان نه تنها رنج و مشقتی نداشته باشد، بلکه باشوق و اشتیاق به استقبال آن بروند. براین اساس فاطمه سلام الله علیها فرزندان خود را حتی به شب زنده داری عادت می داد. البته او شیوه تربیت را بخوبی می دانست و به گونه ای برخورد می کرد که در حد توان و استعداد فرزندان باشد.[4]
منبع:
1. دکتر علی قائمی، درمکتب فاطمه سلام الله علیها، ص 124.
2. محمد دشتی، نهج البلاغه، حکمت 399.
3. عذرا انصاری، جلوه های رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها، ص 33.
4. همان، ص 43.
مادرِ ماه به روایت لبابه
مهربانتر از مادر، محرمتر از خواهر، مقاومتر از کوه، زیباتر از حور و روحنوازتر از نسیم صبح… این صفات نادره، تنها چند شاخه گل از گلستان وجود مادر همسرم، فاطمه امالبنین است.
آن قدر مؤدب و محجوب و آرام است که جز به وقت ضرورت سخن نمیگوید و در عین هیمنه و شکوهمندی، چنان لطیف و نجیب است که بیترس از ملامت و سرزنش، میتوانی ساعتها با او سخن بگویی و به تمام اشتباهات و خطاهایت اعتراف کنی.
وقتی همسرم عباس، با لبخند از سختگیریهای مادرش در تربیت فرزندان میگفت و میگفت که مادرش نخستین مربی شمشیرزنی و تیراندازی او و برادرانش بوده، نمیتوانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم و این تندیس بینقص لطافت و زنانگی، نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد. همواره صحبتهایی از این دست را ترفندی از جانب همسرم میدانستم که شاید میخواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد.
امروز در بازار مدینه، با دو زن مسافر از قبیله بنیکلاب ملاقات کردم. وقتی دانستند که من عروس فاطمه کلابیهام، با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل او، اولین سؤالشان، مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد: هنوز هم شمشیر میبندد؟
- شمشیر؟! نه.
- پس برادرش درست میگفت که از بعد ازدواج، تغییر کرده.
- یعنی میگویید مادر همسرم جنگیدن میداند؟!
از حیرت، سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند. یکی از آنها به عذرخواهی از خنده بیاختیار و بیمقدمهشان، روی مرا بوسید و گفت: شما دختران شهر چه قدر سادهاید. قبیله ما - بنیکلاب - به جنگاوری و دلیری میان قبایل مشهور و معروف است و تقریباً تمام زنان قبیله نیز کمابیش با شمشیرزنی، تیراندازی و نیزهداری آشنایند. اما فاطمه از نسل «ملاعب الاسنه» (به بازی گیرنده نیزهها) است و خانوادهاش نه فقط میان قبیله ما و کل اعراب، بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترامند. فاطمه در شمشیرزنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی و مقابله با او را نداشتند.
بعد در حالی که میخندید، ادامه داد: هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت. به خواستگاران جسور و نامآور سایر قبایل هم جواب رد میداد. وقتی ما و خانوادهاش از او میپرسیدیم که چرا ازدواج نمیکنی؟ میگفت: مردی نمیبینم. اگر مردی به خواستگاریام بیاید، ازدواج میکنم.
من که انگار افسانهای شیرین میشنیدم، گویی یکباره از یاد بردم که این، بخش ناشنیدهای است از زندگی مادر همسرم. لذا با بیتابی پرسیدم: خوب، بگویید آخر چه شد؟!
زن در حالی که از خنده ریسه میرفت، گفت: هیچ آن قدر منتظر ماند تا مویش همرنگ دندانهایش شد و ناکام از دنیا رفت! … خوب، معلوم است که آخرش چه شد. وقتی عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمؤمنین علی - که رحمت و درود خدا بر او - به خواستگاری فاطمه آمد، او از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: خدا را سپاس من به «مرد» راضی بودم ولی او «مرد مردان» را نصیب من کرد.
■■■■■■■■■■■■■■■■
منبع:
برشی از کتاب ماه به روایت آه