مادری از جنس فاطمه❤
حضرت فاطمه سلام الله علیها درباره فرزند، این تصور و اندیشه را دارد که امانت های خداوند در دست پدر و مادرند و والدین دربرابر حفظ و رشد این امانت مسؤولند. او فرزند را به عنوان کالایی بی ارزش نمی شناسد که او را به دست دایه ها بسپارد، بلکه آنها را وجود هایی ارزنده و درخور احترام و کرامت ذاتی می شناسد که باید شخص مادر امر رسیدگی به آنها را به عهده بگیرد..
او خانه را مرکز انسان سازی می شناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود که در خور هرگونه اعتنا هستند. درمورد تربیت، فاطمه سلام الله علیها آن را امری تحول انگیز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض می شناسد. او می داند که رمز پیشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سایه تربیت قابل خلاصه شدن است. جامعه ای پیشرفته است که تربیت آن پیشرفته باشد و قومی منحط به حساب می آید که تربیت آنها منحط باشد. او معتقد است که این مادرانند که زمینه را برای بهشتی شدن فرزندان فراهم می سازند و طبعا رمز جهنمی شدن.
فاطمه الزهرا سلام الله علیها این دیدگاه را درباره تربیت دارد که غفلت از آن موجب صدمه ای عظیم برای فرد و جامعه است…به ویژه در دوران خردسالی که کودک همانند شاخه تری قابل انعطاف است.
بدین نظر، او خود را وقف زندگی فرزندان و سازندگی و تربیت آن ها می کند. همچنین او سخن پدر را به یاد دارد که فرموده بود:«فرزندان خود را بزرگ بشمارید و آنها را نیکو تربیت کنید». [1]
?مراحل ابتدایی پرورش فرزند
یکی از ابتدایی ترین مراحل پرورش و اثر گذاری در روح کودک، نام گذاری است. نام گذاری برای طفل اهمیت فوق العاده ای دارد، زیرا اولین چیزی که در فهم لطیف و حساس کودک، راه پیدا می کند، نام و شهرت اوست. این که این نام، چه بار فرهنگی و معنا داری را حمل می کند، تأثیر شگفتی در روح و روان او دارد. بدین جهت امیرالمومنین علی علیه السلام یکی از حقوقی را که فرزند بر عهده پدر دارد، نام نیکو و پسندیده می شمارد و می فرماید:«حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه». یعنی، تعیین نام مناسب حقی است که فرزند بر ذمه پدر خود دارد. [2] به همین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها با همکاری و همفکری پیامبر صل الله علیه و آله و علی علیه السلام زیباترین نام ها را برای فرزندان خود انتخاب نمود و از این جهت، حقی که بر ذمه داشت به بهترین شکل ممکن ادا کرد.
یکی از دیگر از سنتهای جاری در زندگی صدیقه کبری سلام الله علیها بود ، گفتن اذن در گوش راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود. آن حضرت بخوبی می دانست که باید کودک را از همان لحظات اول زندگی با کلماتی چون الله، محمد، نماز و …آشنا کرد که این آشنایی، به یقین در جهت گیری تمایلات روحی او به ملکوت اعلی اثر خواهد گذاشت…
از جمله مواردی که در شیوه تربیت حضرت زهرا سلام الله علیها جایگاه خاصی داشت، تحرک و بازی کودکان بود. این فعالیت و تکاپو به قدری برای سلامتی و رشد مناسب کودک، ضروری است که حتی برای تشویق آنها به تحریک و بازی، بزرگترها نیز باید تن به بازی و جست و خیز بدهند…
همبازی شدن رسول اکرم صل الله علیه و آله با فرزندان دخترش زهرا سلام الله علیها بیانگر این نکته مهم است که بازی و تحرک کودک، یکی از لوازم تربیت صحیح است. حضرت علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها در خانه به بازی بچه ها توجه کافی مبذول می داشتند و همین امر، موجب شادی و نشاط روز افزون آنها می شد. علاوه براین باید درقالب بازی و شوخی، شخصیت کودک را تقویت نمود و او را به داشتن مفاخر و ارزش های اکتسابی تحریک و تهییج کرد.
نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله علیها با فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام بازی می کرد و او را بالا می انداخت و می فرمودند:
«اشبه اباک یا حسن / والخلع عن الحق الوسن
واعبد الها ذامن / ولا توال ذا الاحن»
یعنی، پسرم حسن، مانند پدرت باش، ریسمان ظلم را از حق برکن.
خدای را بپرست که صاحب نعمتهای متعدد است و هیچ گاه با صاحبان ظلم و تعدی دوستی مکن.[3]
?رفتار عادلانه میان فرزندان
رفتار هماهنگ و عادلانه و بذل محبت و توجه به طور مساوی به فرزندان، اصل سازنده ای است که تا اعماق وجود کودک اثر می گذارد…نمونه هایی در زندگی خانوادگی حضرت زهرا سلام الله علیها دیده می شود که نشانگر توجه و دقت نسبت به این موضوع مهم می باشد. روزی امام حسن علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اظهار تشنگی کرد و از پیامبر صلی الله علیه و آله تقاضای آب نمود. رسول خدا صل الله علیه و آله بی درنگ برخاسته و ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود، مقداری شیر دوشید و به امام حسن علیه السلام داد. در این هنگام امام حسین علیه السلام خواست تا ظرف شیر را از برادرش بگیرد، اما پیامبر صلی الله علیه و آله به حمایت از امام حسن علیه السلام مانع گرفتن ظرف از امام حسن علیه السلام شد.
فاطمه الزهرا سلام الله علیها که شاهد این ماجرا بود، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:«گویا حسن برای شما عزیزتر از حسین است». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «نه، هر دو برایم عزیز و محبوبند، ولی چون اول حسن تقاضای آب کرد، او را مقدم داشتم…».
? توجه به حضور و غیاب فرزندان
بر کسی پوشیده نیست که بی توجهی نسبت به نظارت بر فرزندان -بخصوص در رفت و آمدهای آن ها- چه نتایج زیانباری به دنبال دارد…حضرت فاطمه سلام الله علیها با فدارکای و محبت خاصی که نسبت به فرزندانش نشان می داد، مراقب تمام حرکات و سکنات آنها بود و بدقت رفت و برگشتهای آنها را زیر نظر داشت.
نقل شده است که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله عازم خانه دخترش فاطمه سلام الله علیها گردید. چون به خانه رسید، دید فاطمه سلام الله علیها مضطرب و ناراحت، پشت در ایستاده است.
آن حضرت فرمود:« چرا این جا ایستاده ای؟» فاطمه سلام الله علیها با آهنگی مضطرب عرض کرد:«فرزندانم صبح بیرون رفته اند و تاکنون از آنها هیچ خبری ندارم.» پیامبر صلی الله علیه و آله به دنبال آنها روانه شد. چون به نزدیک غار جبل رسید، آنها را دید که در کمال سلامت و آرامش مشغول بازی اند. آن ها را بر دوش گرفت و به سوی خانه فاطمه سلام الله علیها روانه شد.
این واقعه خود نمونه ای گویا از توجه و اهمیت دادن حضرت زهرا سلام الله علیها به حضور فرزندان خردسالش بود.
?آموزش عبادت در کودکی
یکی از محورهای اساسی که حضرت زهرا سلام الله علیها به آن توجه و تأکید داشتند، بُعد پرستش و گرایش فرزندان به انجام تکلیف عبادی و الهی بود. آن حضرت شوق بندگی و خضوع در برابر معبود را از همان دوران کودکی درجان فرزندان خود تقویت نموده و آنان را چنان تربیت کرد که بهترین کارها را عبادت خداوند دانسته و از آن بالاترین لذتها را می بردند.
دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر این مطلب تأکید داشت که بچه ها را از کوچکی به انجام عبادت خدا فراخواند و آنان را به خدا پیوند دهد و بذر محبت و ارتباط با معبود را در کام آنان بیافشاند تا انجام تکلیف برای آنان نه تنها رنج و مشقتی نداشته باشد، بلکه باشوق و اشتیاق به استقبال آن بروند. براین اساس فاطمه سلام الله علیها فرزندان خود را حتی به شب زنده داری عادت می داد. البته او شیوه تربیت را بخوبی می دانست و به گونه ای برخورد می کرد که در حد توان و استعداد فرزندان باشد.[4]
منبع:
1. دکتر علی قائمی، درمکتب فاطمه سلام الله علیها، ص 124.
2. محمد دشتی، نهج البلاغه، حکمت 399.
3. عذرا انصاری، جلوه های رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها، ص 33.
4. همان، ص 43.
مادرِ ماه به روایت لبابه
مهربانتر از مادر، محرمتر از خواهر، مقاومتر از کوه، زیباتر از حور و روحنوازتر از نسیم صبح… این صفات نادره، تنها چند شاخه گل از گلستان وجود مادر همسرم، فاطمه امالبنین است.
آن قدر مؤدب و محجوب و آرام است که جز به وقت ضرورت سخن نمیگوید و در عین هیمنه و شکوهمندی، چنان لطیف و نجیب است که بیترس از ملامت و سرزنش، میتوانی ساعتها با او سخن بگویی و به تمام اشتباهات و خطاهایت اعتراف کنی.
وقتی همسرم عباس، با لبخند از سختگیریهای مادرش در تربیت فرزندان میگفت و میگفت که مادرش نخستین مربی شمشیرزنی و تیراندازی او و برادرانش بوده، نمیتوانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم و این تندیس بینقص لطافت و زنانگی، نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد. همواره صحبتهایی از این دست را ترفندی از جانب همسرم میدانستم که شاید میخواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد.
امروز در بازار مدینه، با دو زن مسافر از قبیله بنیکلاب ملاقات کردم. وقتی دانستند که من عروس فاطمه کلابیهام، با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل او، اولین سؤالشان، مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد: هنوز هم شمشیر میبندد؟
- شمشیر؟! نه.
- پس برادرش درست میگفت که از بعد ازدواج، تغییر کرده.
- یعنی میگویید مادر همسرم جنگیدن میداند؟!
از حیرت، سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند. یکی از آنها به عذرخواهی از خنده بیاختیار و بیمقدمهشان، روی مرا بوسید و گفت: شما دختران شهر چه قدر سادهاید. قبیله ما - بنیکلاب - به جنگاوری و دلیری میان قبایل مشهور و معروف است و تقریباً تمام زنان قبیله نیز کمابیش با شمشیرزنی، تیراندازی و نیزهداری آشنایند. اما فاطمه از نسل «ملاعب الاسنه» (به بازی گیرنده نیزهها) است و خانوادهاش نه فقط میان قبیله ما و کل اعراب، بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترامند. فاطمه در شمشیرزنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی و مقابله با او را نداشتند.
بعد در حالی که میخندید، ادامه داد: هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت. به خواستگاران جسور و نامآور سایر قبایل هم جواب رد میداد. وقتی ما و خانوادهاش از او میپرسیدیم که چرا ازدواج نمیکنی؟ میگفت: مردی نمیبینم. اگر مردی به خواستگاریام بیاید، ازدواج میکنم.
من که انگار افسانهای شیرین میشنیدم، گویی یکباره از یاد بردم که این، بخش ناشنیدهای است از زندگی مادر همسرم. لذا با بیتابی پرسیدم: خوب، بگویید آخر چه شد؟!
زن در حالی که از خنده ریسه میرفت، گفت: هیچ آن قدر منتظر ماند تا مویش همرنگ دندانهایش شد و ناکام از دنیا رفت! … خوب، معلوم است که آخرش چه شد. وقتی عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمؤمنین علی - که رحمت و درود خدا بر او - به خواستگاری فاطمه آمد، او از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: خدا را سپاس من به «مرد» راضی بودم ولی او «مرد مردان» را نصیب من کرد.
■■■■■■■■■■■■■■■■
منبع:
برشی از کتاب ماه به روایت آه
بَکَت وَ بَکَی
در روایت هست زن هایِ پرستار، خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها بودن که حال ایشان خراب شد … بیهوش شد … اولین کاری که به ذهنشان رسید گفتند برویم علی را خبر کنیم … از خونه آمدند بیرون سراسیمه، مضطرب … در روایت هست امیرالمؤمنین علیه السلام زن ها را بین راه دید امیرالمؤمنین علیه السلام با اضطراب فرمود:
“مَن خَبَر؟! ” چه خبر شده ؟!
“مَا لِي أَرَاكُنَ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ
چرا رنگ هایتان پریده؟ چی شده؟
گفتند:
“أَدْرِكْ ابْنَةَ عَمِّكَ الزَّهْرَاء یا ابالحسن …“
یا ابوالحسن ! اگه یک بار دیگر میخواهی زهرا را ببینی عجله کن … علی آمد وارد منزل شد … در روایت هست امیرالمومنین عبا برداشت … عمامه برداشت … سر فاطمه را به دامن گرفت … اول صدا زد :
“يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ ….” جواب نداد … امیرالمومنین دوباره نگاه کرد؛ فرمود:
“يَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ …“
“فَلَمْ تُكَلِّمْهُ …“جواب نداد …
با هر اسمی با هرتعبیری صدا زد زهرا … جواب نداد …چشم ها رو باز نکرد …
جمله ای گفت که دل حضرت به رحم آمد صدا زد: “یا فاطِمَه! أَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب …” فاطمه جان !من علی هستم … من پسر عموی تو علی بن ابیطالب هستم…
روایت هست: ” فَفَتَحَتْ عَيْنَيْهَا…” بی بی چشم ها را باز کرد …
خواهم که اشک غربت از چهره ات بگیرم
شرمنده ام که دیگر دستم توان ندارد …
وقتی چشم ها را باز کرد روایت نوشته :” وَ بَكَتْ وَ بَكَى…” هر دو شروع کردن با هم گریه کردن … امیرالمومنین فرمود :چی شده ؟! عرضه داشت: “إِنِّي أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ ….” علی جان مرگ در مقابل دیدگانم میبینم…
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
منبع:
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج43، ص 178-179
بزرگمردِ انقلابی
مقام معظم رهبری(مدظله العالی): سردار رشید اسلام متعلق به جناح ،گروه یا حزب خاصی نبود او با رعایت تقوای دینی و سیاسی توانسته بود محبوب قلوب همه دلداگان مکتب امام خمینی از هر نژاد، مذهب و قومیت شود، که تبلور همه این ها در اخلاص این شهید راه اسلام بود.
بنابه فرموده حضرت آقا، این بزرگ مردِ عرصه شهادت، در انقلاب ذوب و به شدت انقلابی بودند، انقلاب و انقلابی گری خط قرمز او بود و پایند به انقلاب و امام راحل بودند و همه عمر خود را در جهاد گذراند و در همه میدان ها نه خستگی، نه سرما و گرما در او اثر داشت و نه از دشمن پروا داشت و داوطلبانه به دهان خطر می رفت. مقام معظم رهبری در این یک سال، بیشترین تکریم و تعظیم را از این شهید فداکار داشتند و بیش از ۶۰ جمله، حضرت آقا از فضایل حاج قاسم فرمودند که درباره هیچ شهیدی این حجم سخنان را نداشتند.
? شهید حاج قاسم سلیمانی: “اگر امام خمینی (رحمه الله علیه) و اکنون رهبری یک انار نصف کنند و بگویند نصف انار حرام است، من دلیلش را سوال نمیکنم” این اوج ولایت مداری است و مانند؛ عبدالله بن ابی یعفور از شاگردان مخلص امام صادق (علیه السلام) است، آنجا که امام صادق (علیه السلام) در موردش فرمود: “نمی شناسم کسی مثل عبدالله بن ابی یعفور کاملا مخلص باشد.” و دو بار امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: “رحمک الله؛ خداوند تو را مشمول رحمتش قرار دهد. ”
? جمله معروف سردار؛ ” اگر علم جهان یک طرف و مقام رهبری یک طرف باشد، من مطمئناً طرف آیت الله خامنهای میروم"، همانند عمر بن حمق، شهیدی که در راه عشق امیرالمؤمنین علیه السلام به دست معاویه به شهادت رسید، آن جا که به مولا علی (علیه السلام) فرمود: “با تعصب سراغت نیامدیم و خدا و نور و معنویت را در شما دیدیم و دیگران هم اگر دعوت کنند و دنیا را بدهند، طرفشان نمیرویم و دستور، دستور شما است.”
? شاخصه های انقلابی گری، در اعمال، رفتار و سخنانِ سردارِ سرافراز شهید حاج قاسم سلیمانی نمود پیدا میکرد، او مرد بزرگی بود که به جِد، اخلاص، شهادت و جهادش برای همه ما به تعبیر قرآن کریم “الذین یبلغون رسالاتهم” الگو است.
سلام و درود بر حاج قاسمی که مطیع امر رهبری بود و میشنید و اجرا میکرد و تکریمها از سوی رهبری نشان از اوج ولایت مداری وی بود.
?اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا?