جان پدر کجاستی؟❤
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشاندل کرد
قرّهالعین من آن میوهی دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماهِ کمان ابروی من منزل کرد
از جمله غزلهای حافظ که هیچگاه نمیتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم، همین غزل بود… تا این که چند روز پیش، این پیامکِ پدری افغانستانی در گوشیِ فرزندِ از دست رفتهاش را دیدیم:"جانِ پدر کجاستی؟”
تازه فهمیدم که غزل حافظ در فراقِ فرزندِ منزل کرده در لحدش، از عارفانهترین غزلیات اوست… راستی کدام عشق است که شبیهتر از مهرِ پدر و مادر به عشق الهی باشد؟! مگر نه این است که عشق متعالی یعنی قلبِ صنوبریات در بیرون از خودت بتپد؟ بیچشمداشتِ هیچ پاسخی!…
بغضی که در این پیامک است، در افسانهی عشق فرهاد نیست. نمیدانم چرا از مهر پدر و از ایثار مادر، منظومهها نساختهاند؟!
و چنین تقدس عظیمی را امروز به داروینمسلک ها سپردهاند تا بیشرمانه بگویند: “مهر پدر و عشق مادر، چیزی جز تمایلِ خودخواهانهی آنها برای تداومِ خودشان در فرزند نیست"… این نگاه نیز نهایتا انسانِ آینده را بیرحم خواهد کرد… شاید بیرحمتر از تروریستهایی که میوهی دل پدر را نرسیده چیدند…
#جان_پدر_کجاستی
#دانشگاه_کابل
اولین کسی که نظریه ارسطو را متزلزل کرد
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در محضر پدر با علم فیزیک آشنا شد و همان طور که در علم جغرافیا به نظریه گردش خورشید به دور زمین ایراد گرفت قسمت هایی از فیزیک ارسطو را نیز مورد ایراد قرار داد در صورتی که هنوز به دوازده سالگی نرسیده بود .
روزی در محضر پدرش امام محمد باقر علیه السلام، به این قسمت از فیزیک ارسطو رسید که در جهان بیش از چهار عنصر وجود ندارد که عبارت است از خاک ، آب ، باد و آتش .
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ایراد گرفت و گفت : حیرت می کنم که مردی چون ارسطو چگونه متوجه نگردیده که خاک یک عنصر نیست بلکه در خاک عناصر متعدد وجود دارد و هر یک از فلزات که در خاک می باشد یک عنصر جداگانه به شمار می آید.
از زمان ارسطو تا دوره حضرت امام جعفر صادق علیه السلام تقریبا هزار سال گذشته بود و در آن مدت طولانی عناصر اربعه ، به طوری که ارسطو گفت یکی از ارکان علم الاشیاء محسوب می شد و کسی نبود که به آن عقیده نداشته باشد و در اندیشه هیچ کس خطور نمی کرد که با آن عقیده مخالفت نماید. بعد از هزار سال یک نوجوان که هنوز دوازده سال از عمرش نمی گذشت گفت که خاک یک عنصر نیست بلکه متشکل از عناصر متعدد است. همین نوجوان بعد از اینکه خود شروع به تدریس کرد عنصر دیگر را هم از لحاظ بسیط بودن بررسی نمود و گفت باد یک عنصر نیست بلکه متشکل از چند عنصر می باشد.
منبع:
مکتب وحی؛ https://maktabevahy.org/
محمد(ص) رحمت للعالمین
از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که: «حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از براى دنیا و یا امورى که به شخص او مربوط میشد، خشمگین نمى شد.تنها براى خدا، آن گاه که حرمتهاى الهى شکسته مى شد، غضب مى کرد، هرگاه از براى حق، غضبناک مى شد احدى را نمى شناخت، و غضب او تسکین نمى یافت تا یارى حق را نمى کرد.
یکى از همسران آن حضرت مى گوید: وقتى رسول خدا صلی الله علیه و آله غضب مى کرد به جز على علیه السلام کسى را یاراى سخن گفتن با حضرتش نبود. [1]
امام علی علیه السلام: “حضرت پیامبر صل الله علیه و آله از برای دنیا هرگز به غضب نمی آمد اما هرگاه از برای حق غضبناک می شد احدی را نمی شناخت و غضب (خشم) او سنگینی نمی یافت تا یاری حق را نمی کرد. [2]
آری پیامبر در مسائل شخصی خود و دنیوی خشمگین نمی شد چرا که او را خداوند در قرآن کریم چنین معرفی می کند: «انک لعلی خلق عظیم. »[3]
و یا فرمود:«لو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک»
پیامبر و شخص یهودی
نقل شده شخصی می آید در کوچه جلوی پیامبر را می گیرد مدعی می شود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی پیامبر می گوید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست اجازه بده برم. می گوید: یک قدم نمی گذارم آن طرف بروی همین جا پول من را باید بدهی و دین مرا بپردازی هرچه پیامبر با او نرمش نشان داد او بیشتر خشونت می ورزد تا آنجا که با پیامبر گلاویز می شود و ردای (عبا) پیامبر را لوله می کند. دور گردن ایشان می پیچد و می کشد اثر قرمزی اش در گردن پیامبر ظاهر می شود مسلمین می آیند که چرا پیامبر دیر کرد. می بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. می خواهند خشونت کنند. پیامبر می فرماید: کاری نداشته باشید من خودم می دانم با رفیقم چه کنم. آنقدر نرمش نشان می دهد که یهودی همان جا می گوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّک رسول الله.[4]
پیامبر و دفاع از مقام حضرت موسی
روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی می فروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده بود بفروشد، گفت: سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمی فروشم. مرد انصاری به گمان این که وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: تو چنین می گویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است؟! یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است. پیامبر صل الله علیه و آله هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آن چنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد:در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید.
آن گاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آن چه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.» [5]
منابع:
1. منتخب کنزالعمال، ج ۳، ص ۸۲
2. معراج السعاده، ص۱۶۶
3. آل عمران/۱۵۹
4. سیری در سیرة نبوی، استاد مرتضی مرتضی، ص۲۳۸
5. اسلام و همزیستی مسالمت آمیز،ص۱۰۶
امامی که به حج نرفت!
روحانی کاروانمان همان طور که داشت ما را نصیحت می کرد که: «اوقاتی که در مکه هستیم را باید غنیمت شمریم. مدینه را یک هفته تجربه کردیم و دل خود از محبت اهل بیت زنده نمودیم.اینجا مکه محل مزد گرفتن است محل اوج گرفتن دل های زنده است. مگر نه اینکه دل شما زنده شد به مهر اهل بیت پس اوج بگیرید» بعد مثل اینکه تازه یاد چیزی افتاده باشد ادامه داد: «فکر نکنید کم جایی آمده اید. بیاد همه باشید اصلا به نیابت از بقیه طواف کنید.عمره به جای آورید. در این دنیا خیلی ها بوده وهستند که عاشق بودند ولی نتوانستند به زیارت خانه خدا بیایند». بعد صدایش را آهسته تر کرد و سرش را پایین آورد و گفت:«یکی از کارهایی که شیعیان می کنند و خیلی خداپسندانه است، حج عمره به نیابت از رهبر و مولایشان امام حسن عسگری(ع) به جای می آورند. حاج آقا صدایش را بلندتر کرد و ادامه داد؛ می دانید برادرها! و خواهرها! ایشان چنان در بند و زندان حکومت جور عباسی بودند که نمی توانستند حتی برای حج و زیارت خانه خدا سفر کنند. هر چند که صاحب عالم و مکان، امامان معصوم(ع) ما هستند ولی در ظاهر قضیه امام حسن(ع) به زیارت خانه خدا مشرف نشده اند تا سندی باشد بر دیگر دلایل مظلومیت امامان ما. و ما حج عمره به نیابت از امام خود به جای آوردیم و چه زیباست و شیرین. طوافمان رنگ و بویی دگر به خود گرفت و سعی صفا و مروه مان با صدای قلب هایمان درآمیخت. نماز پشت مقام ابراهیم را تقدیم به ساحت آن معصوم کردیم. تحفه ای برای او بردیم تا شاید بر ما نظری از کرامت و شفاعت بیندازد. سالیانه هزاران نفر از شیعیان به حج مشرف می شوند و از طرف امامشان و به نیابت از ایشان افتخار پیدا می کنند که حج به جای آورند. آری بالاتر از این مگر افتخار وجود دارد که انسان برای امام خویش کاری آن هم یک چنین عملی انجام دهد. و چه زیباست و عبرت آموز و این گونه امامان ما در طول تاریخ ماندگار شدند و دشمنان ایشان نابود.
ولی به راستی از چه می هراسیدند؟! امام ما را در پادگان و در محاصره خویش درآورده بودند. برای آنکه او صاحب فرزندی نشود؟! چه خیال باطلی و چه بد اندیشه ای! چون خدا هر آنچه خواهد به انجام رساند و مهدی را به دنیا آورد و او را قائم آل محمد قرار داد. امام حسن عسگری(ع)در عمر کوتاه خود با تشکیل و تقویت شبکه انسانی از شیعیان راستین، پیام خویش را به گوش همه مسلمانان می رسانید. زیارت «جامعه کبیره» از دعاهای معروف شیعه از زبان معصوم ایشان منتشر شده است؛ همان دعایی که امام زمان همگان را به خواندن بسیار آن دعوت می نماید.
منبع:
مجله امید انقلاب، ش ۳۷۸
بانویی از تبار عشق
حضرت سکینه علیهاالسلام یکی از بانوان بافضیلت، و از ستارگان درخشان آسمان علم و ادب و عفت می باشد. او پرورش یافته پدری چون امام حسین علیه السلام و مادری فداکار چون رباب، و تحت حمایت و تربیت عمه ای چون زینب کبری علیهاالسلام و برادر بزرگواری همانند امام سجاد علیه السلام بود و توانست از برترین زنان عصر خویش گردد.
?علاقه امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام علاقه بسیار زیادی به دخترش سکینه علیهاالسلام داشت، به طوری که این محبت و دوستی را در قالب شعری به این مضمون ابراز می نمود: «خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب من در آن خانه باشند. من آن ها را خیلی دوست دارم و تمام اموال خود را صرف آسایش آن ها می کنم. کسی حق ندارد مرا در این دوستی سرزنش کند، خواه در حیات یا در ممات من».
?حمایت از ولایت
حضرت سکینه علیهاالسلام همواره از حریم امامت و ولایت دفاع می کرد. هنگامی که خالدبن عبدالملک والی مدینه بود، در روزهای جمعه به سخنرانی می پرداخت و به ساحت مقدس امیرمؤمنان علی علیه السلام دشنام می فرستاد و جسارت می کرد. این خبر به حضرت سکینه علیهاالسلام رسید. وی هر هفته در روزهای جمعه به همراه کنیزان خود در محل حضور پیدا می کرد و در مقابل بی حرمتی ها وهتک حرمت خالد می ایستاد و با کنیزان خویش، او را نفرین می کرد. خالد چون جرأت آزار و اذیت آن حضرت را نداشت، به اطرافیان خود دستور می داد تا به کنیزان آن حضرت حمله کنند و آن ها را متفرق سازند.
?حفاظت از حریم عفاف
حضرت سکینه علیهاالسلام آن چنان به پوشش و حجاب اهمیت می داد که وقتی از منزل خارج می شد، حتی دربان خانه اش نمی دانست که خانم بیرون رفته یا کنیزی از منزل خارج شده است. امام باقر علیه السلام نیز در این باره می فرماید: «هر گاه حضرت سکینه علیهاالسلام می خواست از راهی عبور کند، جوانان بنی هاشم مسیر راه را محافظت می کردند تا کسی چشمش به جمال و قامت او نیفتد». پس از جریان عاشورا و در سفر اسارت نیز، آن حضرت همیشه در اندیشه رعایت حجاب و اجرای رسالت دینی خویش بود.
?دانش حضرت
حضرت سکینه علیهاالسلام علاقه زیادی به شعر داشت و افزون بر این که خود شعر می سرود، منزلش نیز محفلی برای نقد و بررسی اشعار شاعران بزرگ و معروف عرب به شمار می آمد. هرگاه اختلاف نظری بین شاعران پدیدار می گشت، نزد آن حضرت می رفتند و داوری او را ملاک قبولی یا رد اشعار خود می دانستند. آن حضرت در پشت پرده قرار می گرفت و توسط کنیزی که او نیز در ادبیات مهارت داشت، اشعار را دریافت می کرد. بعد حضرت با توجه به شعر شاعران، جوایزی برای شعر آن ها در نظر می گرفت. محققان، اندیشمندان و راویان حدیث، برای برطرف ساختن شبهه ها و پرسش های علمی و فقهی خود، به منزل حضرت سکینه علیهاالسلام مراجعه می کردند. هم چنین آن حضرت، منزل خود را، محفل زنان و دختران عرب قرار داده بود و تبلیغ دین خدا را از راه این محفل ادبی انجام می داد.
منبع: بحارالانوار، ج ۴۵