هاجر بانوی نمونه
«انّ اسماعيل دفن امّه في الحجر و جعله عالياً، وجعل عليها حائطا لئلا يوطأ قبرها» اسماعيل مادر خود را در حجر دفن كرد، وآن را بالا آورد و بر دور آن ديوار قرار داد تا زير پاي قرار نگيرد. (الطبقات الکبری،ج۱،ص ۵۱) در طول تاریخ بانوانی می زیسته اند که بر اساس لیاقتهای ذاتی و گرایش به ایمان، طریق تهذیب نفس و خودسازی را با پیروزی و سربلندی طی نموده اند. دست یافتن این زنان به کمالات و درک مدارج عالی اخلاقی بیانگر برخورداری این افراد از روح کامل انسانی، اراده و اختیار است. یکی از این گوهرهای گران بها هاجر همسر حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام و مادر حضرت اسماعیل ذبیح الله علیه السلام است. او گرچه به عنوان کنیزی در قصر به سر می برد، اما زندگی مرفهان و مسرفانِ کاخ او را قانع نمی کرد و گویا جانش با جلوه های معنوی در ارتباط بود و به همین دلیل از جاذبه های دنیا و مظاهر رفاه بیزار بود و این گونه زرق و برقهای فریبنده و فناپذیر را مانع بزرگی برای کسب درجات روحانی تلقی می کرد و گویا برای رهایی از چنین اوضاعی لحظه شماری می کرد.
هاجر نمونه کامل مهاجران یکتاپرست و مصداق کامل ره یافته ای است که از مصر به فلسطین و از آن جا به حجاز مهاجرت کرد و در این جابجایی پذیرای سختی های بسیار و مرارت های طاقت فرسایی شد، اما به دلیل تلاش توأم با توکل در مسیر صفا و مروه لطف پروردگار شامل حالش گردید و به پاس خلوص و پاکی او سعی وی جزو شعایر الهی و اعمال واجب حج گردید و چشمه ای که زیر پای فرزندش جاری گشت، شفادهنده قلوب و صفادهنده روانها شد و چون دار فانی را وداع گفت، مدفنش در جوار خانه خدا جزء مطاف قرار گرفت.
هِجر یک لغت حبشی است که معنی شهر را می دهد. گویا این زن آفریقایی ریشه مدنیت داشت. هاجر از تبار قومی است که عمالقه نام داشتند و در ناز و نعمت زندگی می کردند و در جایی خوش آب و هوا روزگار می گذرانیدند. در قرآن نامی از این قوم نیامده، ولی در روایات اسلامی از نسل سام یا حام (فرزندان نوح) شمرده شده اند. و اقوامی شجاع و جنگجو به شمار می رفتند. از آنجا که هاجر از دیار مصر به ساره و ابراهیم پیوست و بعدها به عقد آن حضرت درآمد و حضرت اسماعیل علیه السلام از وی متولد گردید و او جد بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله است، آن حضرت روزی خطاب به اصحاب و یاران خود فرمود: “شما به زودی کشور مصر را می گشایید. با مردم آن سرزمین به نرمی و ملایمت رفتار کنید، چون آنان با شما قرابت و پیمان خویشاوندی دارند.” ابن اسحاق گوید: از زهری پرسیدم: این خویشاوندی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود، چه بود؟ گفت: هاجر مادر اسماعیل از آن ها (مصریان) بود.
به دلیل پیوستگی هاجر به قبطیان و این که او جده رسول اکرم صلی الله علیه و آله به شمار می آید و نیز بنا به وصایای مؤکد آن حضرت درباره ساکنان مصر، مسلمانان در خوش رفتاری نسبت به مصریان مراقب بودند و مأموریت داشتند در برخورد با اهل این سرزمین طریق احسان و نیکی پیش گیرند و آنان را به دیده احترام نگریسته، هم پیمان و خویشاوند خود بدانند. این وضعِ رضایت بخش پس از فتح مصر و در طول حکومت مسلمانان بر این دیار ادامه داشت و در این مدت اکثر قبطیان به اسلام گرویدند. این همه برکت، صفا و مردانگی به توصیه پیامبر اکرم مبنی بر خوش سلوکی با مردم مصر به خاطر هاجر بود.
هاجر در پرتو تعالیم ابراهیم خلیل به تلاشهایی در باره خودشناسی دست زد و به برکت چنین مجاهدتی احساس کرد دارای زمینه ای مناسب و شگفت انگیز برای تکامل معنوی و پیشرفت روحانی است. او تمامی جهد خویش را به کار گرفت، تا بر نقاط ضعف غلبه یابد و خویشتن را از آلودگی و انحرافات برهاند. خودسازی و رسیدن به صفای انسانی و ملکوتی برای بانویی که می خواهد مسؤولیت سنگین و سرنوشت سازی را در آتیه نزدیکی عهده دار شود، بسیار ضرورت داشت. او ضمن طی طریق متوجه شد کمالات نهفته در وجود آدمی، به جنس افراد و رتبه های اجتماعی و مسایل قومی ارتباطی ندارد و در مکتب توحید، یک کنیز هم می تواند چون سایر انسانها حرکتی جهت دار توأم با ایمان و تقوا داشته باشد.او خود را خوب ارزیابی می کرد و درست می سنجید، زیرا میزان آسمانی پیش رویش بود و پیامبر خدا را می دید که چگونه فکر می کند، چه اخلاقی دارد و کردارش در برخورد با این و آن به چه شکلی است. البته حضرت ابراهیم علیه السلام در صدد آن بود که این زن برای مقصد آینده به عنوان بانویی مؤمن و وارسته پرورش یابد، زیرا دامانی که می خواهد نخستین آموزشگاه برای حضرت اسماعیل علیه السلام باشد، باید به شایستگی هایی دست یافته و قله های فضایل را فتح کند.
اقامت در جایی خشک و سوزان[مکه] که بادهای داغ پوست آدمی را می گداخت و تا دیده کار می کرد، در آن اثری از عمران و حیات به چشم نمی خورد، بسیار طاقت فرسا و وحشتناک جلوه می نمود. هاجر و اسماعیل در زیر آفتاب سوزان و در معرض وزش بادهای گرم بر روی ریگهای داغ نشسته بودند. هاجر در این محیط مخوف به آینده فکر می کرد. او که در سرزمین عمالقه زندگی کرده و غرق در ناز و نعمت در کنار نهرهای خروشان و چشمه ساران پرآب، زیر سایه درختان پرمیوه روزگار گذرانیده بود، هرگز با این هوای خشن و سرزمین سوزان و بیابان خشک آشنا نبود، ولی آن زن خداپرست و همسر فرستاده الهی به آن درجه از خودسازی معنوی رسیده بود که از مشاهده چنین اوضاعی هراس به دل راه ندهد و خم به ابرو نیاورد، زیرا می دانست وعده خداوند حق است و آنچه فرشته وحی خبر داده بود که ذریه اش زیاد خواهد گشت، عملی می گردد.
منابع:
پرتال جامع کریمه