فاطمه العلیله از داستان تا حقیقت...
⬛ سوال: آیا امام حسین علیه السلام دختری به نام فاطمه صغری داشت که به دلیل بیمار بودن در مدینه ماند و همراه پدر به کربلا نرفت؟
? در منابعی مانند؛ ارشاد مفید، تاج الموالید و … که به ذکر نام فرزندان معصومان میپردازند، از میان فرزندان امام حسین علیه السلام تنها به یک «فاطمه» اشاره شده است، اما در برخی منابع، روایتی وجود دارد که حضرت علاوه بر دخترانی که همراه خود به کربلا بردند، دختری به نام فاطمه صغری داشتند که در مدینه باقی ماند و به وسیله کلاغ از جریان شهادت پدرشان اطلاع پیدا کردند.[1]
?امام باقر علیه السلام به نقل از پدرشان امام سجاد علیه السلام فرمود: «زمانی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، کلاغ سیاهی خود را به خون حضرت آغشته نموده، خود را به مدینه رساند و بر روی دیوار خانه فاطمه صغری دختر امام حسین علیه السلام فرود آمد. فاطمه صغری با مشاهده این پرنده به شدت شروع به گریه نمود و اشعاری خواند که ترجمهاش این است:
کلاغ سیاه خبر مرگ آورد. من گفتم: اى کلاغ واى بر تو! خبر مرگ که را آورده اى؟
گفت: خبر مرگ امام آوردهام گفتم: کدام امام؟ گفت: آن امامى که در انجام کارهای نیک موفق بود. همانا او حسین علیه السلام است که در کربلا میان شمشیرها و نیزهها به شهادت رسید. براى حسین گریه کن و اشکى بریز که امید ثواب از خدا داشته باشى.
گفتم: حسین؟ به من گفت: حقا او در خاک کربلا آرام گرفت.
سپس آن کلاغ برخاست و نتوانست جواب بگوید و من از این مصیبت که بر من وارد شد بعد از دعایی که به اجابت رسید گریان شدم.
امام باقر علیه السلام در ادامه فرمود: وقتی فاطمه صغری خبر را به اهل مدینه رساند، مردم گفتند: فرزندان عبد المطلّب سحر و جادو میکنند! چیزی نگذشت که خبر شهادت امام حسین علیه السلام به آنان رسید.[2]
? البته برخی معتقدند که این گزارش صحیح نبوده و تمام دختران امام حسین علیه السلام در کربلا حضور داشتند.[3]
⚫ به هر حال، آنچه در برخی از سایتها آمده که ایشان به دلیل بیمار بودن در کربلا حاضر نبود؛ از اینرو به ایشان «فاطمه علیله» میگویند، در منابع معتبر، دلیلی بر این ادعا دست یافته نشده است.
پی نوشت:
1. دختران امام حسین علیه السلام ، 9679 (www.islamquest.net).
2. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، ج2، ص 105.
3. تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 24.
شبهه رمضانی
? شبهه: اگر نماز قضا دارید، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر که نماز قضا بر ذمهاش باشد. قبل از ظهر جمعه آخر ماه رمضان چهار رکعت نماز بخواند. به ۲ سلام. در هر رکعت بعد از حمد یک مرتبه آیةالکرسی و ۱۵ مرتبه سوره کوثر. این نماز، ثواب ۲۰۰ سال نماز قضا را کفایت میکند و روایت دیگر از آن حضرت ثواب ۴۰۰ سال و روایت از امیرالمؤمنین ۶۰۰ سال و از حضرت رسول صل الله علیه و آله سوال کردند مردم آخرالزمان بیش از ۱۰۰ سال عمر نمیکنند. حضرت رسول صل الله علیه و آله فرمود: نماز قضاهای پدر و مادر و قربای او را کفایت میکند و بعد از نماز این دعا را بخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا سامِعَ الصَّوتِ یا جامِعَ الفوَتْ یا مُحْیَ الْعِظام بَعْدَ الْمَوتْ صَلِّ عَلی مُحمَّد و آل مُحمَّد وَاجْعَل لی فَرَجالی وَمَخْرَجاً مِمّا اَنَا فیهِ اِنَّکَ تَعْلَمَ وَاَنْتَ تَقْدِرَ وَلا اَقدِر وَاَنْتَ عَلّامُ الْغُیوب یا واهِبَ العْطَا یا غافرَ الْخطا یا یاسُبّوُح یا قُدّوُس یا رَبَّ الْمَلائَکَةِ وَالرّوح رَبِ غْفِرْ وَرْجَمْ وَتَجاوَرزْعَمّا تَعَلَمْ اِنَّکَ اَنْتَ العَلِیُّ الَاعْظَمْ یا ساتِرَ الْغُیوُب یا کاشِفَ الکُروُب یا غافِرَ الذَنُوبَ یا ذَالْجَلالِ وَالِاکْرام برحمتک با ارحم الراحمین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
در مورد صحت یا سقم این حدیث باید گفت؛
اولاً: طبق جستوجویی که در منابع معتبر روایی شیعه بوده، این روایت را یافته نشد.
ثانیاً: بر فرض وجود چنین روایتی مفاد آن با سایر روایات قطعی و معتبر در تعارض است. زیرا روایات متعددی دلالت بر «وجوب قضاء ما فات کما فات» [1] دارد؛ یعنی قضاء نمازی که فوت شده و از دست رفته، باید همان گونه که از دست رفته باشد. اگر ۲ رکعت بود ۲ رکعت، اگر شکسته بوده شکسته و …. بنابراین هیچ چیزی، جز به جا آوردن نمازهای قضا شده نمیتواند جایگزین آن شود.
نکته؛ بر فرض صحت سند، منظور این است که ثواب نمازهای قضا را دارد، نه این که جای آن را پر کند. مثل اینکه درباره برخی کارها گفته شده ثواب حج را دارد. معنای آن این نیست که اگر مستطیع هست، نیازی به حج رفتن نیست.
بنابراین به نظر میرسد این شبهه به منظور تخریب باورها و ادا نشدن تکالیف مکلفان منتشر شده است. در واقع برای متزلزل کردن اعتقاد مردم نسبت به فریضه نماز است و افرادی با جعل و انتشار این نوع مطالب درصدد هستند که از ارزش و اعتبار این امر مهم دینی بکاهند تا این امر در ذهن مردم نهادینه شود که اگر نماز نخواندی مهم نیست؛ چرا که در اوقاتی مخصوصی میتوان همه آن را یک جا بجا آورد و جبران کرد!
پ.ن:
۱ـ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، سال ۱۴۰۹ هـ.ق، ج۸، ص ۲۶۸.
وفات یا شهادت حضرت زینب + زیارتنامه
یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار مطرح میشود درباره چگونگی وفات ایشان است؟ علت اصلی وفات ام المصائب حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کاملا مشخص نیست و در اینباره گمانههای مختلفی وجود دارد.
باید گفت: بر اساس برخی از نوشتهها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کردند.[1]
و این احتمال طبیعیتر به نظر میرسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آنها بیمار شد.
بر اساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمیتواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمیدهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال میزنند. [2]
به هر حال احتمال شهادت حضرت، توسط عوامل یزید احتمالی دور از ذهن نیست، اما دلیل قطعی تاریخی برای این روایت دیده نشده است. بیمار شدن حضرت مهمترین و قابل قبولترین احتمال برای وفات ایشان است. در این احتمال حضرت زینب سلاماللهعلیها بر اثر بیماری و یا مصائب و سختیهایی که از واقعه عاشورا به آن دچار شدند در سن ۵۷ سالگی در شام وفات و یا به شهادت رسیدند.[3]
زیارتنامه حضرت زینب سلام الله علیها:
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْانْبِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْحَوْضِ وَ الّلِوآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ عُرِجَ الَی السَّمآءِ وَ وُصِلَ الی مَقامِ قابَ قَوْسَینِ اوْ ادْنی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ نَبِی الْهُدی وَ سَیدِ الْوَری وَ مُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الرَّدی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْخُلْقِ الْعَظیمِ وَ الشَّرَفِ الْعَمیمِ وَ الْایاتِ والذِّکرِ الْحَکیمِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْمَقامِ الْمَحْمُودِ وَالْحَوْضِ الْمَوْرُودِ وَاللِّوآءِ الْمَشْهُودِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْهَجِ دِینِ الْاسلامِ وَ صاحِبِ قِبْلَةِ وَ الْقُرْانِ وَ عَلَمِ الصِّدْقِ وَالْحَقِّ وَالْاحْسانِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صَفْوَةِ الْانْبِیآءِ وَ عَلَمَ الْاتْقِیآءِ وَ مَشْهُورِ الذِّکرِ فِی السَّمآءِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَیرِ خَلْقِ اللهِ وَ سَیدِ خَلْقِهِ وَ اوَّلِ الْعَدَدِ قَبْلَ ایجادِ ارْضِهِ وَ سَمواتِهِ وَ اخِرِ الْابَدِ بَعْدَ فَناءِ الدُّنْیا وَ اهْلِهِ الَّذی رُوحُهُ نُسْخَةُ اللّاهوتِ وَ صُورَتُهُ نُسْخَةُ الْمُلْک وَ الْمَلَکوتِ وَ قَلْبُهُ خَزانَةُ الْحَی الَّذی لایمُوتُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الْمُظَلَّلِ بِالْغَمامِ سَیدِ الْکوْنَینِ وَ مَوْلَی الثَّقَلَینِ وَ شَفِیعِ الْامَّةِ یوْمَ الْمَحْشَرِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْاوْصِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ امامِ الْاتْقِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ رُکنِ الْاوْلِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ عِمادِ الْاصْفِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ یعْسُوبِ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ امِیرِ الْمُؤمِنینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْوَصِیینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ قائِدِ الْبَرَرَةِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ قامِعِ الْکفَرَةِ وَ الْفَجَرَةِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ وارِثِ النَّبِیینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَلِیفَةِ سَیدِ الْمُرِسَلینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ ضِیاءِ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ عَلَی الْیقینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حِسابُ النّاسِ عَلَیهِ وَالْکوْثَرُ فی یدَیهِ وَالنَّصُ یوْمَ الْغَدیرِ عَلَیهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُةُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ قادَ زَمامَ ناقَتِها جِبْرآئیلُ وَ شارَکها فی مُصابِها اسْرافیلُ وَ غَضِبَ بِسَبَبِهَا الرَّبُّ الْجَلیلُ وَ بَکی لِمُصابِها ابْراهیمُ الْخَلیلُ وَ نُوحٌ وَ مُوسَی الْکلیمُ فی کرْبَلآءِ الْحُسَینِ الشَّهیدِ الْغَریبِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الْبُدُورِ السَّواطِعِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الشُّمُوسِ الطَّوالِعِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ زَمْزَمْ وَ صَفا السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَکةَ وَ مَنی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُراقِ فِی الْهَؤآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکوةَ بِالْاطْرافِ الرِّدآءِ وَ بَذَلَهُ عَلَی الْفُقَرآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ اسْرِی بِهِ اللهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَی الْمَسْجِدِ الْاقْصی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ ضَرَبَ بِالسَّیفَینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ صَلّی قِبْلَتَینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ عَلِی الْمَرْتَضی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکبْری السَّلامُ عَلَیک وَ عَلی جَدِّک مُحَمَّدٍ الْمُخْتارِ السَّلامُ عَلَیک وَ عَلی ابیک حَیدَرِ الْکرَّارِ السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی السَّاداتِ الْاطْهارِ الْاخْیارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ عَلَی الْاقْطارِ ساداتُ الْارْضِ وَالسٍّمآءِ مِنْ وُلْدِ اخیک الْحُسَینِ الشَّهیدِ الْعَطْشانِ الظَّمْأنِ وَ هُوَ ابُو التِّسْعةِ الْاطْهارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ فِی الشِّرقِ وَ الْغَرْبِ وَالْارْضِ وَالسَّمآءِ الَّذینَ حُبُّهُمْ فَرْضٌ عَلی اعْناقِ کلِّ الْخَلائِقِ الْمَخْلُوقینَ لِخالِقِ الْقادِرِ السُّبْحانِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ وَلِی اللهِ الْاعْظَمْ السَّلامُ عَلَیک یا اخْتَ وَلِی اللهِ الْمُعَظَّمْ السَّلامُ عَلَیک یا عَمَّةَ وَلِی اللهِ الْمُکرَّمْ السَّلامُ عَلَیک یا امَّ الْمَصآئِبِ یا زَینَبُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرْضِیةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْفاضِلَةُ الرِّشیدَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْکامِلَةُ الْعامِلَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْکریمَةُ النَّبیلَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا التَّقِیةُ النَّقِیةُ السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ ظَهَرَتْ مَحَبَّتُها لِلْحُسَینِ الْمَظْلُومِ فی مَواردٍ عَدیدَةٍ وَ تَحْمِلُ الْمَصآئِبَ الْمُحْرِقَةِ لِلْقُلُوبِ مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدیدَةٍ السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ حَفَظَتِ الْامامَ فی یوْمِ عاشُورآءِ فی قَتْلی وَ بَذَلَتْ نَفْسَها فی نَجاةِ زَینِ الْعابِدینَ فی مَجْلِسِ اشْقَی الْاشُقِیآءِ وَ نَطَقَتْ کنُطْقِ عَلِی عَلَیهِ السٍّلامُ فی سُکک الْکوفَةِ وَ حَوْلَها کثیرٌ مِنَ الْاعْدآءِ السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ نَطِحَتْ جَبینُها بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ اذا رَأتْ رَأسَ سَیدِ الشُّهَدآءِ وَ یخْرُجُ الدَّمَ مِنْ تَحْتِ قِناعِها وَ مِنْ مَحْمِلِها یحْبِثُ یری مِنْ حَوْلِها الْاعْدآءِ السَّلامُ عَلَیک یا تالِی الْمَعْصُومِ السَّلامُ عَلَیک یا یا مُمْتَحَنَةً فی تَحَمُّلاتِ الْمَصآئِبِ کالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْبَعیدَةُ مِنَ الْاوْطانِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْاسیرَةُ فِی الْبُلْدانِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمُتَحَیزَةِ فی خَرابِهِ الشّامِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمَتَحَیرَةِ فی وُقُوفِک عَلی جَسَدِ سَیدِ الشُّهَدآءِ وَ خاطَبْتِ جَدَّک رَسُولُ اللهِ بِهذَا النِّدآءِ صَلّی عَلَیک مَلیک السٍّمآءِ هذا حُسَینٌ بِالْعَرآءِ مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّدآءِ مُقَطَّعُ الْاعْضآءِ وَ بَناتُک سَبایا وَ الَی اللهِ الْمُشْتَکی وَ قالَتْ یا مُحَمَّدُ هذا حُسَینٌ تُسْفی عَلَیهِ ریحُ الصَّبا مَجْذُوذُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا قَتیلُ الْاوْلادِ الْبَغایا وا حُزْناهُ عَلَیک یا ابا عَبْدِاللهِ السٍّلامُ عَلی مَنة تَهَیجَ قَلْبُها لِلْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْعُریانِ الْمَطْرُوحِ عَلَی الثَّری وَ قالَتْ بِصَوْتٍ حَزینٍ بِابی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِدآءِ بِابی الْمَهْمُومِ حَتّی قَضی بِابی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی بِابی مَنْ شَیبَتُهُ تَقْقُزُ بِالدِّمآءِ السَّلامُ عَلی مَنْ بَکتْ عَلی جَسَدِ اخیها بَینَ الْقَتْلی حَتّی بَکا لِبُکآئِها کلُّ عَدُوٍ وَ صَدیقٍ وَ رِأی النَّاسُ دُمُوعَ الْخَیلِ تَنْحَدِرُ عَلی حَوافِرِها عَلَی التَّحْقیقِ السَّلامُ عَلی مَنْ تَکلَّفَتْ وَاجْتَمَعَتْ فی عَصْر عاشُورآءِ بَناتِ رَسولِ اللهِ وَ اطْفالِ الْحُسَینِ وَ قامَتْ لَهَا الْقیامَةُ فی شَهادَةِ الطِّفْلَینِ الْغَریبَینِ الْمَظْلُومَینِ السَّلامُ عَلی مَنْ لَمْ تَنَمْ عَینُها لِأجْلِ حِراسَةِ الِ اللهِ فی طَفِّ نَینَوا وَ سارَتْ اسیراً ذِلیلًا بِیدِ الْاعْدآءِ السَّلامُ عَلی مَنْ رَکبَتْ بَعیراً بِغَیرِ وَطآءٍ وَ نادَتْ اخیها ابَاالْفَضْلِ بِهذَا النِّدآءِ اخی ابَاالْفَضْلُ انْتَ الَّذی رَکبْتَنی اذا ارَدْتُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَدینَةِ السَّلامُ عَلی مَنْ خَطَبَتْ فی مَیدانِ الْکوفَةِ بِخُطْبَةٍ نافِعَةٍ حَتّی سَکنَتِ الْاصْواتُ مِنْ کلِّ ناحِیةٍ السَّلامُ عَلی مَنِ احْتَجَّتْ فی مَجْلِسِ ابْنِ زیادٍ بِاحْتِجاجاتٍ واضِحَةٍ وَ قالَتْ فی جَوابِهِ بِبَیناتٍ صادِقَةٍ اذْ قالَ ابْنُ زیادٍ لِزَینَبِ سَلامُ اللهِ عَلَیها کیفَ رَأیتِ صُنْعَ اللهِ بِاخیک الْحُسَینِ قالَتْ ما رَایتُ الّا جَمیلًا السَّلامُ عَلَیک یا اسیراً بِایدِی الْاعْدآءِ فِی الْفَلَواتِ وَ رَایتِ اهْلَ الشّامِ فی حالَةِ الْعَیشِ وَ السُّرورِ وَ نَشْرِ الرّایاتِ السَّلامُ عَلی مَنْ شُدَّ الْحَبْلُ عَلی عَضُدِها وَ عُنُقِ الْامامُ زَینِ الْعابِدینَ وَادْخُلُوها مَعَ سِتَّةِ عَشَرَ نَفَرٍ مِنْ آلِ رَسُولِ اللهِ وَ هُمْ کالْاسرآءِ مُقَرَّنینَ بِالْحَدیدِ مَظْلُومینَ وَ قالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ لِیزیدَ یا یزیدُ ما ظَنُّک بِرَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ لَوْ رَانا عَلی هذِهِ الْحالَةِ ثُمَّ قالَتْ امُّ الْمَصآئِبِ زَینَبُ لَهُ قآئِلًا فَاهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا یا یزیدُ لاتَشَلْ مُتَنَحِیاً عَلی ثَنایا ابی عَبْدِاللهِ سَیدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ تَنْکثْها بِمَحْضَرَتِک ثُمَّ قالَتْ وَ لَئِنْ جَرَتْ عَلَی الدَّواهی مُخاطَبَتُک وَ انّی لَاسْتَصْغِرُ قَدْرَک وَ اسْتَعْظِمُ تَفْریعَک وَ اسْتَکثِرُ تَوْبیخَک لکنَّ الْعُیونَ عَبْرا وَالصُّدُورَ حَرّا الا فَالْعَجَبُ کلَّ الْعَجَبِ مِنْ اقْدامِک لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَبآءِ بِحِزْبِ الشَّیطانِ الطُّلَقآءِ وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدْنا وَشیکا مَغْرَماً حینَ لاتَجِدُ الَا ما قَدَّمَتْ یداک وَ ما رَبُّک بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ وَ الَی اللهِ الْمُشْتَکی وَ عَلَیهِ الْمُعَوَّلْ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ فَکدْ کیدَک وَ اسِعْ سَعْیک وَناصِبْ جَهْدَک فَوَاللهِ لاتَمْحُوا ذِکرَنا وَ لاتُمیتُ وَحْینا وَلاتُدْرِک امَدَنا وَ لاتُرْحَضُ عَنْک عارَها وَ هَلْ رَأیک الّا فَنَداً وَ ایامُک الّا عَدَداً وَ جَمْعُک الّا بَدَداً یا یزیدُ اما سَمِعْتَ قَوْلَ اللهِ تَعالی وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ وَ حَسْبُک بِاللهِ حاکماً وَ بِمُحَمَّدٍ خَصْماً وَ بِجِبْریلَ عَدُوّاً ثُمَّ قالَتْ الْحَمْدُللهِ الَّذی خَتَمَ لِاوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لِأخِرِنا بِالشَّهادَةِ والرَّحْمَةِ انَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ وَ هُوَ حَسْبُنا وَ نِعْمَ الْوَکیلُ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ وَ اهْلِ بَیتِ الطّاهِرینَ الْائِمَّةِ الْمَعْصُومینَ امینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ.[4]
منابع:
1. بداونی، عبدالقادر بن ملوکشاه، منتخب التواریخ، ص۶۷.
2. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، ص۵۹۱.
3. عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن، اخبار الزینبیات، ص۱۹–۲۲.
4. ملتجى، مهدى، بزرگ بانوى جهان زينب( س)، ص 189.
یاسِ علی پشت در بود...
? سوال:
چرا وقتی امام علی علیه السلام در منزل بود؛ حضرت زهرا سلام الله علیها برای باز کردن درب خانه رفتند تا پشت در به ایشان حمله شده و طفل وی سقط شود؟ چگونه غیرت علوی اجازه داد تا همسرش برای باز کردن در برود و خودش در گوشه ای امن بنشیند؟ این شبهه توهین بزرگی به امام علی علیه السلام است، زیرا غیرت علوی را مورد هجوم قرار داده و فاتح خیبر و خندق را متهم به ترس و گوشه گیری کرده است. به علاوه آنکه گناه آتش زدن درب خانه وحی و سقط آن طفل معصوم را بر گردن امام علی علیه السلام انداخته که گویا هیچ گناهی بر عهده آن مهاجمان پست، نبوده و نیست.
?پاسخ:
1. در مرحله اول به شبهه افکنان گفت:
چه کسی گفته که حضرت زهرا سلام الله علیها به جهت باز کردن درب خانه به روی مهاجمان دم در حاضر شدند؟ سند پرسشگر مبنی بر اینکه قصد حضرت فاطمه باز کردن درب بوده، چیست؟ درست است که دختر نبی اکرم پشت در حاضر شدند و گفتگوهایی میان حضرت و مهاجمان روی داده، اما به راستی ایشان برای باز کردن در رفته بودند؟
مطمئناً اگر قصد حضرت باز کردن درب بود؛ این کار را حسنین یا فضه هم میتوانستند انجام دهند و نیازی به حضور دختر داغدار پیامبر برای باز کردن در نبود. از این روست که در منابع مستند قصد حضرت زهرا از آمدن پشت در، بستن درب خانه و ممانعت از ورود مهاجمان به خانه بوده، زیرا ایشان در نزدیکی در حضور داشته، هجوم مهاجمان را دیدند و سریعاً برای بستن درب اقدام کردند.[1]
حال ما میپرسیم: اگر حضرت برای باز کردن در رفته بودند؛ چه نیازی به هیزم و لگد بود؟ پس همین ابتدا اوج دروغگویی شبهه افکنان روشن میشود.
در کمال تأسف باید بگوییم که نه تنها احترام این خانه زیر پا گذاشته شد؛ بلکه به اهل آن نیز حمله ور شدند و حرمت آنها را شکستند. این واقعه شوم حتی در کتابهای اهل سنت نیز وارد شده و افرادی چون ذهبی و ابنابیدارم آن را نقل کردند.
2. احترام و آیه فراموش شده
خانه مگر خانه وحی نبود؛ آیا نباید احترام این خانه را نگه میداشتند؟ به هر ترتیب صاحب خانه اجازه ورود به منزل را نداد؛ آیا نمیبایست افراد بر میگشتند و با هیزم به جان درب خانه نمیافتادند؟ مگر قرآن ممنوعیت ورود بدون اجازه به خانه دیگران را مطرح نساخته، پس چرا آنها به این آیه از قرآن عمل نکردند؟ قرآن میگوید: اگر به درب خانه کسی آمدید و او در منزل بود و به شما گفت در را باز نمیکنم و برگردید؛ فرد باید برگردد. پس چرا این آیه در کوچه بنیهاشم بالعکس مورد عمل قرار گرفت؟[2]
اما در کمال تأسف باید بگوییم که نه تنها احترام این خانه زیر پا گذاشته شد؛ بلکه به اهل آن نیز حمله ور شدند و حرمت آنها را شکستند. این واقعه شوم حتی در کتابهای اهل سنت نیز وارد شده و افرادی چون ذهبی و ابنابیدارم آن را نقل کردند.[3]
3. این را دیگر چه کسی گفته؟
میگویند باز کردن در خانه در صورت حضور شوهر، بیغیرتی است؛ در پاسخ میگوییم چه کسی این را گفته؟ به کدامین سند شما چنین حکمی میدهید؟ آیا نمی دانید که در عمر شریف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده که حضرت در خانه باشند و همسرانشان برای باز کردن در اقدام کنند؟ مگر با بودن رسول خدا در منزل و به دستور خود پیامبر صلی الله علیه و آله ، عائشه و در باری دیگر ام سلمه اقدام به باز کردن درب خانه نکردند؟[4]
4. اقدام علوی را فراموش کردید؟
در نقلهای تاریخی آمده که وقتی به خانه خاندان پیامبر هجوم بردند و به زور آتش و لگد وارد منزل شدند؛ حضرت علی(علیه السلام) ناگهان از جا برخاست و گریبان او را گرفت و به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست وی را بکشد. ولى سخن پیامبر و وصیتى را که به او کرده بود؛ بیاد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاک، قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر نبود تقدیر الهی و عهدى که پیامبر با من نموده است؛ مى دانستى که تو نمى توانى به خانه من داخل شوى!»[5]
بله، اینکه می گویند امام یک گوشه نشسته و نظاره گر بوده، کاملاً غلط و بیارزش است. مطلبی که در کتابهای معتبر اهل سنت نیز وارد شده است.[6]
آن چیزی که دشمن میخواست؛ شمشیر کشیدن علی مرتضی بود تا در گیر و دار هجوم چهل نفره حسنین را بکشند و سلسله امامت را ابتر بگذارند؛ تفرقه را دامن زده و خونهای ریخته شده را به نام امام علی علیهالسلام بگذارند. اما عهد و خبر رسول خدا با امام علی علیهما السلام جلوی این توطئه را گرفت.
منبع:
1. تفسیر عیاشی، ج2، ص67
2. نور/28
3. سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578
4. الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص197 - التحصین، ابن طاووس، ص565
5. کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص586
6. روح المعانی، آلوسی، ج3، ص124
(به نقل از تبیان)
ادله شهادت پیامبر اکرم (ص)
همه علمای بزرگ شیعه بر این باورند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سبب سم به شهادت رسیده اند. هر چند بعضی از ایشان به خاطر رعایت تقیه وخفقان موجود در زمان حکومت های ظالم به این مطلب تصریح نکرده اند ولی هیچ یک از ایشان مطلبی را که دال بر این باشد که رسول خدا صل الله علیه و آله با فوت طبیعی از دنیا رفته اند را نقل نکرده اند.
شیخ مفید رحمه الله می گوید: «ایشان در 28 صفر سال دهم هجری در سن 63 سالگی در مدینه منوّره مسموم به شهادت رسید.»[1]
شیخ طوسی رحمه الله نیز همین مطلب را در تهذیب الاحکام یادآور می شود. [2]
و مرحوم مجلسی رحمه الله می نویسد: شهادت پیامبر (ص) در سال یازدهم هجری بوده است.[3]
علامه حلی رحمه الله نیز شهادت پیامبر را با سمّ تایید می کند.[4]
مرحوم محمد علی اردبیلی رحمه الله نیز می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه با سمّ به شهادت رسید.[5]
علاوه بر اجماع علمای شیعه بر این مطلب که پیامبر صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده اند، روایاتی نیز در این باره رسیده است، که این روایات را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
1، روایاتی که عموماً در مورد شهادت همه معصومین علیهم السلام وارد شده است.
2، روایاتی که در مورد شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است.
دسته اول
روایاتی که در مورد شهادت همه معصومین علیهم السلام رسیده است، اگر نگوییم به حد تواتر رسیده است، حداقل می توان گفت مستفیضه هستند که به اختصار بیان خواهیم کرد.
1- رسول خدا صل الله علیه و آله فرمودند: «ما من نبيٍّ أو وصيٍّ إلا شهیدٌ»[6] «هیچ نبی و یا وصی نیست مگر این که شهید می شود».
2- در روایت دیگری فرمود: «ما منا إلا مسمومٌ أو مقتول»[7] «هیچ یک از ما نیست مگر این که یا مسموم یا کشته می شود».
3- امام حسن مجتبی علیه السلام : «والله ما منّا إلا مقتول شهید»[8] «به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است». همین روایت از امام صادق و امام رضا علیهما السلام هم نقل شده است.
از این روایات می توان فهمید تمام اهل بیت به شهادت رسیده اند چون حرف نفی و «الا» در یک کلام افاده عموم می دهد و همه ایشان را شامل می شود مگر این که با دلیل محکم و یقینی یکی از ایشان خارج شود که چنین دلیلی موجود نیست.
دسته دوم
روایاتی که به خصوص در مورد شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده اند اگر چه تعدادشان به اندازه دسته اول نیست، لکن از نظر سند صحیح و غیر قابل خدشه هستند.
1. سلیم بن قیس هلالی از عبدالله بن جعفر نقل می کند که رسول خدا صل الله علیه و آله خطبه ای خواندند و فرمودند: «ای مردم! زمانی که من شهید شوم، علی أولی به نفس شماست، و زمانی که علی به شهادت برسد، فرزندم حسن أولی به نفس مؤمنین است و وقتی فرزندم حسن به شهادت برسد، فرزندم حسین أولی به نفس مؤمنین است و زمانی که فرزندم حسین به شهادت برسد، فرزندم علی بن حسین أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر به دست مؤمنین نیست. سپس رو کردند به علی علیه السلام و فرمودند: یا علی! تو او را درک خواهی کرد پس سلام مرا به او برسان.
و زمانی که او به شهادت برسد، فرزندش محمد أولی به نفس مؤمنین است و تو یا حسین! او را به زودی درک خواهی کرد، پس سلام مرا به او برسان. سپس بعد از محمد مردانی هستند یکی بعد از دیگری و با وجود ایشان امر در اختیار مؤمنین نخواهد بود و این فرمایش را سه مرتبه تکرار کردند و فرمودند: هیچ کدام از ایشان نیست مگر این که أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر در دست مؤمنین نیست، همه ایشان هدایت گر و هدایت شده اند، نُه نفر از فرزندان حسین.
پس علی بن ابی طالب علیه السلام ایستاد و در حالی که گریه می کرد، فرمود: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! آیا کشته می شوی؟! حضرت فرمود: بله، به وسیله سمّ به شهادت می رسم، و تو با شمشیر کشته می شوی و محاسنت از خون سرت خضاب می شود و فرزندم حسن نیز با سمّ کشته می شود! و فرزندم حسین با شمشیر کشته می شود، او را ظالم پسر ظالم! زنا زاده پسر زنا زاده! منافق پسر منافق می کشد». [9]
2. امام صادق از پدرانشان علیهم السلام روایت کرده که فرمودند: امام حسن علیه السلام به اهل بیتشان فرمودند: «من با سمّ کشته می شوم همان طور که رسول خدا صل الله علیه و آله با سمّ به شهادت رسید. پرسیدند: چه کسی این کار را با شما می کند؟ فرمودند: همسرم جعده دختر اشعث، معاویه او را فریب می دهد و او را به این کار امر می کند. پس گفتند: او را از منزلتان بیرون کنید و از خودتان دور کنید! فرمود: چگونه او را بیرون کنم و بعد از آن کاری نکند! و اگر او را بیرون کنم کسی غیر از او مرا به قتل نمی رساند. [10]
3، هم چنین عیاشی از حسین بن منذر روایت کرده که گفت: «از امام صادق علیه السلام در مورد قول خداوند ﴿أفإن مات أو قتل إنقلبتم علی أعقابکم﴾ پرسیدم: آیا قتل بوده یا موت؟ فرمود: اصحابش کردند آن چه کردند(یعنی: ایشان را به شهادت رساندند). [11]
تا این جا از آیات و روایات استفاده شد که پیامبر عظیم الشأن اسلام به شهادت رسیده اند و شهادتشان به سبب سمّ بوده است.
منابع:
1. المقنعه، شیخ مفید، ص 456.
2. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 1.
3. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 22، ص 514.
4. منتهی المطلب، علامه حلی، ج 2، ص 887.
5. جامع الروات، محمدعلی اردبیلی، ج 2 ص 463.
6. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 17، ص 405 و ج 40، ص 139.
7. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 14، ص 2 و ص 18.
8. کفایه الاثر، خزاز قمی، ص 227.
9. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 33، ص 266.
10. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 43، ص 327.
11. تفسیر عیاشی، محمد بن عیاش، ج 1، ص 200.