رزق شهید (#راه_پنجم)
فرمانده لشکر۴۱ثارالله بود،ماهم بچه های هرمزگان. تیرماه سال۶۵بودوجبهه هابرای عملیات به نیروی غواص نیاز داشت.حاج قاسم ماراخواست و در جلسه ای توجیه کرد.کار سخت بود،نیروی توانمند کم بود.
حاجی گفت: - نیاز به تقویت و افزایش گردان غواص داریم و بچه های هرمزگان میتوانند. بروید و مقدمات راه اندازی گردان های غواصی را آماده کنید. ماقبول کردیم چون او فرموده بود؛اما او هم حال ما را می دانست، اول راهیمان کرد مشهد پابوس امام رضا. وقتی برگشتیم آماده بودیم سخت ترین کارها را انجام دهیم و همین هم شد، درخشش گردان ۴۲۲درعملیات سه ماه بعد..
پی نوشت:
فرمانده که باشی، نیروهایت را می شناسی!
نمی گویی:می شود؟ می توانی؟
می گویی:انجام بدهید.
این خودش بار معنایی خاصی دارد. یعنی شما میتوانید. یعنی کار برای مومن بار نیست، یک نقطه شروع حرکت است.
فرمانده که باشی نیروهایت راهم می دانی.
توکل و توسل رمز شروع امیدوارانه است و رمز پایان سعادت طلبانه!
با توکل، نیاز را به نیرو می گوید و او را رهسپار حریم یاری میکند تا باتوسل، امر ولی فقیه اش را انجام دهد.
رزق شهید(#راه_چهارم)
جنوب ایران…دهه شصت! جبهه های نبرد، عملیات رمضان .. کارسخت شده بود و به دلیل نرسیدن رزمندگان به بعضی از اهداف وضعیت مساعد نبود! صدام با کمک آمریکا و…تجهیزات زیادی ریخته بود و… فرمانده کل سپاه در جمع فرماندهان قرارگاه کربلا وضعیت جبهه ها را بررسی می کرد،اما…
آخر کار گفت: - چراغ ها را خاموش میکنیم،هر کدام از شما نمی تواند بماند،برود. اولین فرماندهی که برای لبیک به انام و تجدید عهدش باخدا شروع به صحبت کرد؛قاسم سلیمانی بود. جوان بیست و چند ساله میدان. پی نوشت:
اولین ها پر برکت ترین ها هستند. اولین کسی که ایمان آورد به رسول خدا…علی بن ابی طالب! اولین زن عرصه اسلام… خدیجه! اولین علمدار بی دست و سر… ابالفضل العباس! اولین ها، پر همت ترین ها هستند، مستحکمند در انجام کارشان، بهترین تصمیم را در بهترین زمان می گیرند. اندیشمندانه پا در راه می گذارند و صبورانه تا آخر می مانند. من دنبال اولین زندگیم هستم. اولین عهدی که با امامم ببندم بر ترک گناه و عزم و اراده ای که راهیم کند تا… کربلا… ان شاءالله. بهترین عاقبت،شهادت!
?اللهم اجعلنا من المستشهدین بین یدیه?
رزق شهید (#راه_سوم)
#یک_تکه_کتاب?
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی?
#ذوالفقار_سیدعلی
°•°•° بسم رب الشهدا و الصدیقین °•°•°
فرمانده گردان بود و مجروح از سینه تا شکم جراحی شده و بیش از یک ماه در بیمارستان مشهد زیر دست یک پزشک منافق بستری شد.
پزشک عمداً زخم را باز گذاشته بود زخم عفونتی و قاسمی که وخامت حالش او را به شهادت نزدیک تر میکرد.
کسی حواسش نبود جز یک پرستار کرمانی که قاسم را دزدید و در طبقه دیگر بستری کرد.
قاسم را خدا نگه داشت برای ماموریت های بزرگ…?
پی نوشت:
مردان خدا،شهادت را مثل پرنده ای بالای سر خودشان همراه دارند.اگر زنده اند چون خدا محافظتشان می کند….
هرچند نفوذی ها، خائن ها، پول از آمریکا و انگلیس گرفته ها، شرافت فروخته ها در هر لباسی آماده به شهادت رساندن آن ها باشند!
مرگ برای همه هست! خوشا شهادت…
اللهم اجعلنا من المستشهدین بین یدیه?