فاطمه العلیله از داستان تا حقیقت...
⬛ سوال: آیا امام حسین علیه السلام دختری به نام فاطمه صغری داشت که به دلیل بیمار بودن در مدینه ماند و همراه پدر به کربلا نرفت؟
? در منابعی مانند؛ ارشاد مفید، تاج الموالید و … که به ذکر نام فرزندان معصومان میپردازند، از میان فرزندان امام حسین علیه السلام تنها به یک «فاطمه» اشاره شده است، اما در برخی منابع، روایتی وجود دارد که حضرت علاوه بر دخترانی که همراه خود به کربلا بردند، دختری به نام فاطمه صغری داشتند که در مدینه باقی ماند و به وسیله کلاغ از جریان شهادت پدرشان اطلاع پیدا کردند.[1]
?امام باقر علیه السلام به نقل از پدرشان امام سجاد علیه السلام فرمود: «زمانی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، کلاغ سیاهی خود را به خون حضرت آغشته نموده، خود را به مدینه رساند و بر روی دیوار خانه فاطمه صغری دختر امام حسین علیه السلام فرود آمد. فاطمه صغری با مشاهده این پرنده به شدت شروع به گریه نمود و اشعاری خواند که ترجمهاش این است:
کلاغ سیاه خبر مرگ آورد. من گفتم: اى کلاغ واى بر تو! خبر مرگ که را آورده اى؟
گفت: خبر مرگ امام آوردهام گفتم: کدام امام؟ گفت: آن امامى که در انجام کارهای نیک موفق بود. همانا او حسین علیه السلام است که در کربلا میان شمشیرها و نیزهها به شهادت رسید. براى حسین گریه کن و اشکى بریز که امید ثواب از خدا داشته باشى.
گفتم: حسین؟ به من گفت: حقا او در خاک کربلا آرام گرفت.
سپس آن کلاغ برخاست و نتوانست جواب بگوید و من از این مصیبت که بر من وارد شد بعد از دعایی که به اجابت رسید گریان شدم.
امام باقر علیه السلام در ادامه فرمود: وقتی فاطمه صغری خبر را به اهل مدینه رساند، مردم گفتند: فرزندان عبد المطلّب سحر و جادو میکنند! چیزی نگذشت که خبر شهادت امام حسین علیه السلام به آنان رسید.[2]
? البته برخی معتقدند که این گزارش صحیح نبوده و تمام دختران امام حسین علیه السلام در کربلا حضور داشتند.[3]
⚫ به هر حال، آنچه در برخی از سایتها آمده که ایشان به دلیل بیمار بودن در کربلا حاضر نبود؛ از اینرو به ایشان «فاطمه علیله» میگویند، در منابع معتبر، دلیلی بر این ادعا دست یافته نشده است.
پی نوشت:
1. دختران امام حسین علیه السلام ، 9679 (www.islamquest.net).
2. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، ج2، ص 105.
3. تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 24.
رقیه، برهانی بر حقانیت امام حسین علیه السلام
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي!
?او نماد مظلومیت وغربت حق در زمانه پس از رحلت پیامبر است، او رسواکننده سیاه کارانی است که داعیه جانشینی رسول خدا را سر دادند ولی رفتارهای دشمنانه شان اوج توحش و سنگدلی دژخیمان دستگاه بنی امیه را برای همیشه تاریخ به اثبات رساند، و رقیه کوچک فاتح شام و سفیر بزرگ عاشورا در این سرزمین شد.
?قبر نورانی حضرت رقیه(سلام الله علیها) در سوریه نه تنها نماد مظلومیت خاندان اهل بیت(علیهم السلام) است؛ بلکه پرچم هدایتی است برای همه نسلهای آیندهای که به زیارت این مرقد و شخصیت ارزشمند میروند .
?سالروز شهادت دختر گرامی امام حسین (علیه السلام) را می توان با توجه به کودکان و روحیه لطیف آنها در جامعه کنونی ارج نهاد و مظلومیت و ستم آنان را فریاد کرد؛ چرا که در هر دین و آئینی، خواه آسمانی باشد و خواه غیر آسمانی، کودکان موجوداتی عزیز و بی گناه بشمار می روند و تجاوز به حد و حدود آنها را از اخلاق انسانی بدور می دانند. در هیچ نقطه ای از هستی و هیچ اندیشه ای، کشتن طفل بی گناه را بر نمی تابد. به عبارت دیگر، در تمامی مذاهب و ادیان از کودک به عنوان امید و تحرک، زیبایی و سمبل صداقت و عصمت و فطرتِ پاک کودکانه یاد می شود؛ و سازمان های بین المللی با داعیه دفاع از حقوق کودک، روزی را به نام او اختصاص می دهند اما امروز کودکان بیشماری در یمن، بحرین، فلسطین، سوریه، لیبی ، تونس ، مصر و … در بدترین شرایط های ساخت دست بشر روزگار می گذرانند.
?مشاهده تصاویر دلخراش کودکان بر ویرانه ها و خرابه ها از ماهواره ها و شبکه های تلویزیونی، خاطره مظلومیت دختر گرامی امام حسین (علیه السلام) را زنده می کند و این پیام را می رساند که تنها راه رهایی از سلطه جهان خواران، مقاومت، ایستادگی و دفاع از کرامت انسانی است.
گرچه آن طفل سه ساله تاب در پیکر نداشت
تاب سیلی داشت تاب دیدن آن سر نداشت
تا سرخونین بابا را در آغوشش گرفت
بر لب او لب نهاد و از لبش لب برنداشت
هاجر بانوی نمونه
«انّ اسماعيل دفن امّه في الحجر و جعله عالياً، وجعل عليها حائطا لئلا يوطأ قبرها» اسماعيل مادر خود را در حجر دفن كرد، وآن را بالا آورد و بر دور آن ديوار قرار داد تا زير پاي قرار نگيرد. (الطبقات الکبری،ج۱،ص ۵۱) در طول تاریخ بانوانی می زیسته اند که بر اساس لیاقتهای ذاتی و گرایش به ایمان، طریق تهذیب نفس و خودسازی را با پیروزی و سربلندی طی نموده اند. دست یافتن این زنان به کمالات و درک مدارج عالی اخلاقی بیانگر برخورداری این افراد از روح کامل انسانی، اراده و اختیار است. یکی از این گوهرهای گران بها هاجر همسر حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام و مادر حضرت اسماعیل ذبیح الله علیه السلام است. او گرچه به عنوان کنیزی در قصر به سر می برد، اما زندگی مرفهان و مسرفانِ کاخ او را قانع نمی کرد و گویا جانش با جلوه های معنوی در ارتباط بود و به همین دلیل از جاذبه های دنیا و مظاهر رفاه بیزار بود و این گونه زرق و برقهای فریبنده و فناپذیر را مانع بزرگی برای کسب درجات روحانی تلقی می کرد و گویا برای رهایی از چنین اوضاعی لحظه شماری می کرد.
هاجر نمونه کامل مهاجران یکتاپرست و مصداق کامل ره یافته ای است که از مصر به فلسطین و از آن جا به حجاز مهاجرت کرد و در این جابجایی پذیرای سختی های بسیار و مرارت های طاقت فرسایی شد، اما به دلیل تلاش توأم با توکل در مسیر صفا و مروه لطف پروردگار شامل حالش گردید و به پاس خلوص و پاکی او سعی وی جزو شعایر الهی و اعمال واجب حج گردید و چشمه ای که زیر پای فرزندش جاری گشت، شفادهنده قلوب و صفادهنده روانها شد و چون دار فانی را وداع گفت، مدفنش در جوار خانه خدا جزء مطاف قرار گرفت.
هِجر یک لغت حبشی است که معنی شهر را می دهد. گویا این زن آفریقایی ریشه مدنیت داشت. هاجر از تبار قومی است که عمالقه نام داشتند و در ناز و نعمت زندگی می کردند و در جایی خوش آب و هوا روزگار می گذرانیدند. در قرآن نامی از این قوم نیامده، ولی در روایات اسلامی از نسل سام یا حام (فرزندان نوح) شمرده شده اند. و اقوامی شجاع و جنگجو به شمار می رفتند. از آنجا که هاجر از دیار مصر به ساره و ابراهیم پیوست و بعدها به عقد آن حضرت درآمد و حضرت اسماعیل علیه السلام از وی متولد گردید و او جد بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله است، آن حضرت روزی خطاب به اصحاب و یاران خود فرمود: “شما به زودی کشور مصر را می گشایید. با مردم آن سرزمین به نرمی و ملایمت رفتار کنید، چون آنان با شما قرابت و پیمان خویشاوندی دارند.” ابن اسحاق گوید: از زهری پرسیدم: این خویشاوندی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود، چه بود؟ گفت: هاجر مادر اسماعیل از آن ها (مصریان) بود.
به دلیل پیوستگی هاجر به قبطیان و این که او جده رسول اکرم صلی الله علیه و آله به شمار می آید و نیز بنا به وصایای مؤکد آن حضرت درباره ساکنان مصر، مسلمانان در خوش رفتاری نسبت به مصریان مراقب بودند و مأموریت داشتند در برخورد با اهل این سرزمین طریق احسان و نیکی پیش گیرند و آنان را به دیده احترام نگریسته، هم پیمان و خویشاوند خود بدانند. این وضعِ رضایت بخش پس از فتح مصر و در طول حکومت مسلمانان بر این دیار ادامه داشت و در این مدت اکثر قبطیان به اسلام گرویدند. این همه برکت، صفا و مردانگی به توصیه پیامبر اکرم مبنی بر خوش سلوکی با مردم مصر به خاطر هاجر بود.
هاجر در پرتو تعالیم ابراهیم خلیل به تلاشهایی در باره خودشناسی دست زد و به برکت چنین مجاهدتی احساس کرد دارای زمینه ای مناسب و شگفت انگیز برای تکامل معنوی و پیشرفت روحانی است. او تمامی جهد خویش را به کار گرفت، تا بر نقاط ضعف غلبه یابد و خویشتن را از آلودگی و انحرافات برهاند. خودسازی و رسیدن به صفای انسانی و ملکوتی برای بانویی که می خواهد مسؤولیت سنگین و سرنوشت سازی را در آتیه نزدیکی عهده دار شود، بسیار ضرورت داشت. او ضمن طی طریق متوجه شد کمالات نهفته در وجود آدمی، به جنس افراد و رتبه های اجتماعی و مسایل قومی ارتباطی ندارد و در مکتب توحید، یک کنیز هم می تواند چون سایر انسانها حرکتی جهت دار توأم با ایمان و تقوا داشته باشد.او خود را خوب ارزیابی می کرد و درست می سنجید، زیرا میزان آسمانی پیش رویش بود و پیامبر خدا را می دید که چگونه فکر می کند، چه اخلاقی دارد و کردارش در برخورد با این و آن به چه شکلی است. البته حضرت ابراهیم علیه السلام در صدد آن بود که این زن برای مقصد آینده به عنوان بانویی مؤمن و وارسته پرورش یابد، زیرا دامانی که می خواهد نخستین آموزشگاه برای حضرت اسماعیل علیه السلام باشد، باید به شایستگی هایی دست یافته و قله های فضایل را فتح کند.
اقامت در جایی خشک و سوزان[مکه] که بادهای داغ پوست آدمی را می گداخت و تا دیده کار می کرد، در آن اثری از عمران و حیات به چشم نمی خورد، بسیار طاقت فرسا و وحشتناک جلوه می نمود. هاجر و اسماعیل در زیر آفتاب سوزان و در معرض وزش بادهای گرم بر روی ریگهای داغ نشسته بودند. هاجر در این محیط مخوف به آینده فکر می کرد. او که در سرزمین عمالقه زندگی کرده و غرق در ناز و نعمت در کنار نهرهای خروشان و چشمه ساران پرآب، زیر سایه درختان پرمیوه روزگار گذرانیده بود، هرگز با این هوای خشن و سرزمین سوزان و بیابان خشک آشنا نبود، ولی آن زن خداپرست و همسر فرستاده الهی به آن درجه از خودسازی معنوی رسیده بود که از مشاهده چنین اوضاعی هراس به دل راه ندهد و خم به ابرو نیاورد، زیرا می دانست وعده خداوند حق است و آنچه فرشته وحی خبر داده بود که ذریه اش زیاد خواهد گشت، عملی می گردد.
منابع:
پرتال جامع کریمه