از دعای ابراهیم تا ظهور مهدی
حضرت ابراهیم علیه السلام از جمله انبیایی است که خداوند بارها در قرآن به ذکر فضائلشان پرداخته است. از ویژگیهای جالب توجه در زندگانی این رسول بزرگوار الهی که در قرآن هم آمده، دعاهایی است که در راستای اصلاح آینده بشریت و سعادت پاکطینتان عالم از خداوند درخواست کرده و خداوند نیز این دعاها را مرحله به مرحله به اجابت رسانده، مثلاً یکی از دعاهای ابراهیم نبی علیه السلام درخواست مبعوث کردن پیامبری بود تا مردم را تعلیم کتاب و حکمت دهد و آنها را تزکیه کند.
خداوند در آیه 129 سوره بقره از زبان ابراهیم علیهالسلام میگوید «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» یعنی پروردگارا، در میان آنان، رسولی از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و تزکیهشان کند، زیرا که تو خود، عزتبخشِ حکیمى.
خداوند در آیۀ دوم سوره جمعه دعای این رسول بزرگوار را با بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله اینگونه استجابت میکند «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین؛ اوست آن کس که در میان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و تزکیهشان کند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.» با این تفاوت که ابراهیم علیه السلام از خداوند ابتدا تلاوت آیات و نیز تعلیم کتاب و حکمت را مقدم بر تزکیه خواست و خداوند با تقدم تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت دعای ایشان را اصلاح اجابت کرد.
نکته مهم اینجاست که ابراهیم علیه السلام دقیقاً بر دعای خود و نیز رسولی که بناست خداوند در آینده مبعوث کند، آگاهی داشت و دعای ایشان از سر نا آگاهی نبود. آن بزرگوار که خود از تربیتیافتگان مکتب رسول الله صل الله علیه و آله است، راه اصلاح عالم و آدم را تنها در بعثت برترین رسول الهی میداند.
اما آنچه دغدغۀ این دو رسول الهی است، چیزی جز تدارک تمدن الهی در پهنۀ عالم نیست. ابراهیم نبی علیهالسلام با علم به اینکه بشریت بناست طبق برنامۀ الهی از دل حوادث سخت آینده و فتنههای سخت آخرالزمان به سمت تمدن مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف حرکت کند، این درخواست را از خداوند داشت. جالب است که وقتی خداوند در قرآن قصد دارد از فلسفه بعثت و مأموریت رسولالله صلی الله علیه و آله سخن بگوید، اینطور بیان میدارد: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ اوست خدایی که رسولش را با هدایت (الْهُدَىٰ) و دین حق فرستاد تا آن را هر چند مشرکان خوش ندارند بر همه ادیان عالم پیروز کند». (آیه9 صف)
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم این آیه را در خطبه غدیر آنجا که قصد معرفی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و برنامه ایشان در عصر ظهور را دارند، اینگونه رمزگشایی میکنند: «بدانید که آخرین امامان، مهدی قائم از ما است؛ آگاه باشید که او غالب بر ادیان است؛ اَلا اِنَّ خاتَمَ الاَئِمَّهِ مِنَّا القائِمُ المَهدِیُّ، اَلا اِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدّینِ» و یا امام کاظم علیه السلام در روایتی ذیل این آیه فرمود لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ قَالَ یَظْهَرُ عَلَى جَمِیعِ الْأَدْیَانِ عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِمِ» یعنی خداوند هنگام قیام قائم دین حق را بر جمیع ادیان غلبه میدهد. (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص662)
با این توضیح، میتوان گفت امتداد خط تمام رسالتها و بعثتها به مسئله مهدویت و ظهور ختم میشود و به این ترتیب، ابزارهای رسالت و ثمرات آن و حتی ادعیه ایشان باید از این منظر بازتعریف شود و از این رهگذر میتوان علت صدور فراوان روایات آخرالزمان و ظهور در مجموعه روایات نبوی را فهم کرد.
امامی که به حج نرفت!
روحانی کاروانمان همان طور که داشت ما را نصیحت می کرد که: «اوقاتی که در مکه هستیم را باید غنیمت شمریم. مدینه را یک هفته تجربه کردیم و دل خود از محبت اهل بیت زنده نمودیم.اینجا مکه محل مزد گرفتن است محل اوج گرفتن دل های زنده است. مگر نه اینکه دل شما زنده شد به مهر اهل بیت پس اوج بگیرید» بعد مثل اینکه تازه یاد چیزی افتاده باشد ادامه داد: «فکر نکنید کم جایی آمده اید. بیاد همه باشید اصلا به نیابت از بقیه طواف کنید.عمره به جای آورید. در این دنیا خیلی ها بوده وهستند که عاشق بودند ولی نتوانستند به زیارت خانه خدا بیایند». بعد صدایش را آهسته تر کرد و سرش را پایین آورد و گفت:«یکی از کارهایی که شیعیان می کنند و خیلی خداپسندانه است، حج عمره به نیابت از رهبر و مولایشان امام حسن عسگری(ع) به جای می آورند. حاج آقا صدایش را بلندتر کرد و ادامه داد؛ می دانید برادرها! و خواهرها! ایشان چنان در بند و زندان حکومت جور عباسی بودند که نمی توانستند حتی برای حج و زیارت خانه خدا سفر کنند. هر چند که صاحب عالم و مکان، امامان معصوم(ع) ما هستند ولی در ظاهر قضیه امام حسن(ع) به زیارت خانه خدا مشرف نشده اند تا سندی باشد بر دیگر دلایل مظلومیت امامان ما. و ما حج عمره به نیابت از امام خود به جای آوردیم و چه زیباست و شیرین. طوافمان رنگ و بویی دگر به خود گرفت و سعی صفا و مروه مان با صدای قلب هایمان درآمیخت. نماز پشت مقام ابراهیم را تقدیم به ساحت آن معصوم کردیم. تحفه ای برای او بردیم تا شاید بر ما نظری از کرامت و شفاعت بیندازد. سالیانه هزاران نفر از شیعیان به حج مشرف می شوند و از طرف امامشان و به نیابت از ایشان افتخار پیدا می کنند که حج به جای آورند. آری بالاتر از این مگر افتخار وجود دارد که انسان برای امام خویش کاری آن هم یک چنین عملی انجام دهد. و چه زیباست و عبرت آموز و این گونه امامان ما در طول تاریخ ماندگار شدند و دشمنان ایشان نابود.
ولی به راستی از چه می هراسیدند؟! امام ما را در پادگان و در محاصره خویش درآورده بودند. برای آنکه او صاحب فرزندی نشود؟! چه خیال باطلی و چه بد اندیشه ای! چون خدا هر آنچه خواهد به انجام رساند و مهدی را به دنیا آورد و او را قائم آل محمد قرار داد. امام حسن عسگری(ع)در عمر کوتاه خود با تشکیل و تقویت شبکه انسانی از شیعیان راستین، پیام خویش را به گوش همه مسلمانان می رسانید. زیارت «جامعه کبیره» از دعاهای معروف شیعه از زبان معصوم ایشان منتشر شده است؛ همان دعایی که امام زمان همگان را به خواندن بسیار آن دعوت می نماید.
منبع:
مجله امید انقلاب، ش ۳۷۸
قدم بردار جابر (قدم آخر)
جابر و عطیه در راه برگشت بودند،که سیاهی کاروانی از دور معلوم شد. ایستادند و مردد ماندند. جابر به غلامش گفت: «برو از آن کاروان خبری بیاور. اگر از جماعت عمر بن سعد باشد، باید مدتی در این حوالی پنهان شویم. اگر کاروان زینالعابدین علیهالسلام باشد، به استقبالشان میرویم. آنوقت تو را به شکرانه ی این نعمت از بندگی آزاد میکنم».
ساعتی نگذشته بود که غلام با شادمانی برگشت و مژدۀ نزدیک شدن کاروان امام سجاد علیهالسلام و اهلبیت ایشان را به جابر و عطیه داد. جابر سر از پا نمیشناخت. با سر و پایبرهنه به استقبال کاروان رفت.
بانو از محمل پیاده شد. زنان دیگر هم به دنبال او. باد، داغ بود و به صورتشان که میخورد، عطر بدنهای آشنایی در سرشان میپیچید. بانو همان صحرا را دید که چهل روز پیش، از خون عزیزترینهای زندگیاش سرخ شده بود. همان گودال قتلگاه را دید که حسینش را در آن سربریده بودند. همان خارها را که کودکان کاروان روی آنها دویده بودند. زانوانش سست شد.
امام علیهالسلام همینکه جابر را دید، مثل داغدیدهای که در جستوجوی آشنایی است تا زبان به ذکر مصیبت باز کند، گفت: «جابر! به خدا قسم که در این زمین، مردان ما را کشتند، کودکان ما را ذبح کردند، زنانمان را به اسارت گرفتند و خیمههایمان را آتش زدند».
زنان حرم در صحرا نشسته و خاکبرسر و روی خود میریختند و لحظهلحظه ی روز عاشورا را زنده میدیدند، انگار که نه چهل روز پیش، همین ساعت گذشته بر آنها گذشته است. کاروان پیاده شده بود و در صحرا و کنار قبر شهدا، صدای نالۀ زنان بلند شده بود.
بانو «وا اخاه و وا حسینا»گویان بر قبر افتاد. داغ برادر چه تازه بود! کم مانده بود آسمان از حجم دردی که در قلب بانو به تلاطم بود، به هم بپیچد. کم مانده بود که زمین از هم متلاشی شود و قلب بانو هم از زمین وسیعتر بود و هم از آسمان گشادهتر که این درد را تاب میآورد و جز زیبایی در آن نمیدید.
صحرا را صدای ناله و ضجه برداشت. جابر و عطیه و مردمان بادیهنشین، به کاروان سوگوار کربلا پیوستند. صحرای تشنه را اشکهای کاروان سیراب کرد. انگار فرات خروشان در چشمان بیسوی جابر بود که اشک، بیامان از آنها جاری شد.
منابع:
۱. شهر حسین، ص 101
۲. معالی السبطین، ج2، ص 197
حیرت و غیبت
اصبغ بن نباته می گوید:
روزی به حضور امیرالمؤمنین (علیه السلام) شرفیاب شدم، حضرت در فکر فرو رفته و زمین را با تکه چوبی می کاوید. عرض کردم: یا امیر المؤمنین! می بینم که در فکر فرو رفته وزمین را بررسی می کنید آیا رغبتی به آن یافته اید؟
فرمود: نه، قسم به خدا! هیچ رغبتی به آن و به دنیا حتی برای یک روز نداشته و ندارم. به مولودی فکر می کنم که یازده پشت بعد از نسل من آشکار خواهد شد، و نامش مهدی است، و زمین را بعد از آن که از ظلم وجور انباشته شده باشد پر از عدل و داد می کند. امر او اعجاب انگیز است، و مدت ها غیبت خواهد نمود، به همین دلیل گروهی درباره او به گمراهی می روند و عده ای دیگر هدایت می یابند.
عرض کردم: یا امیر المؤمنین! آیا واقعاً این اتفاق روی خواهد داد؟
حضرت (علیه السلام) فرمود: آری! همان گونه که او خلق شده، این اتفاق هم روی خواهد داد، تو چه می دانی ای اصبغ! آنان برگزیدگان این امت و نیکان عترت طاهره اند.
عرض کردم: بعد از آن چه می شود؟
فرمود: خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد، زیرا حق تعالی در هر چیزی اراده و قصد و هدفی دارد.