سربازِ کوچکِ حسین
«صَلّی الله عَلَیک وَ عَلَیهِمْ وَ عَلی وَلَدِک عَلی الاصْغَرِ الّذی فُجِعْتَ بِهِ؛ درود خدا بر تو و بر ایشان (شهیدان) و بر فرزندت علیاصغر که داغدار او شدی». [1]
عبدالله بن حسین بن علی بن ابی طالب معروف به علی اصغر به باور شیعیان، نام کوچکترین فرزند حسین بن علی است که مادرش رباب بنت امرئ القیس میباشد.[2] علی اصغر که در ۱۰ رجب سال ۶۰ هجری در مدینه متولد شده[3] و در ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری در شش ماهگی در کربلا کشته شد. علی اصغر یکی از چند نفری است که در بین شیعیان به بابالحوائج معروف میباشند.
در مدح رباب همسر گرامی او شعری به امام حسین علیه السلام نسبت داده شده است:
“اعمرک اننی لاحب دارا تکون بها سکینة والرباب
احبهما و ابذل جل مالی و لیس لعاتب عندی عتاب” [4]
«به جانت قسم، من خانهای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشند / آنها را دوست دارم و تمام مالم را برای آنها خرج میکنم و هرگز خسته کنندهای مرا خسته نخواهد کرد.»
امرء القیس دختر خود را امام حسین علیه السلام در آورد که عبدالله و سکینه حاصل ازدواج رباب با امام حسین علیه السلام است.[5]
علی اصغر به خاطر بچگی عملاً نقشی در قیام نداشت, اما از نظر روحی و روانی و عاطفی نقش به سزایی داشت. با شهادتش مردمی که هنوز کمی از شرافت و بزرگواری در باطنشان باقی مانده بود، فهمیدند که دشمن بسیار قسی القلب، بی عاطفه و بی رحم است که حتی به طفل شیرخواره رحم نکرده است .
در زيارت ناحيه مقدسه،درباره ایشان آمده است:«السلام على عبد الله بن الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المتشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الأسدى وذویه».
سماوی میگوید: این که برخی گفتهاند حضرت علی اصغر در کربلا ولادت یافته چندان درست نیست.[6] شاید هم عبدالله رضیع در کربلا به دنیا آمده و غیر از حضرت علی اصغر علیه السلام باشد.
منابع:
1. ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۱.
2. ابصارالعین، ص۸۹.
3. ابصارالعین، ص۵۴.
4. ابصارالعین، ص 54، مقاتل الطالبیین، ص 90 .
5. ابصارالعین، ص 54.
6. ابصارالعین، ص 54.
تحوّل مرد ناصبی
مسعودی در اثبات الوصيه از محمد بن سعيد نقل می كند:
عمر بن فرج بعد از شهادت امام جواد(علیه السلام) برای رفتن حج در مدينه آمد. جمعيتی را از اهل مدينه كه با اهلبيت رسول الله(صل الله علیه و آله) مخالف و دشمن بودند، احضار كرد و به آنان گفت:
ـ مردی را برای من طلب كنيد كه اهل علم و ادب و قرآن باشد و دوستدار خاندان پيامبر نباشد تا او را موكل تعليم اين كودک كنم تا از آمدن شيعيانی كه در اطراف او می آيند، جلوگيری كند.
مردی را به او معرفی كردند كه او را جنيدی می گفتند. جنيدی (پیرو مذهب ناصبی [1]) مردی بود كه پيش اهل مدينه در فهم، ادب، غضب، و دشمنی نسبت به اهل بيت رسول خدا سابقهدار بود. عمر بن فرج او را خواست و از مال پادشاه حقوق سالانه برای او مقرر كرد و مقدمات زندگی كردن او را فراهم نمود. سپس برای او تعريف كرد كه پادشاه مرا دستور داد، مثل تو شخصی را به اين كودک موكل نمايم. راوی می گويد: همين كه شب می رسید، درب را می بست و كليد را با خود نگه می داشت. امام علی النقی(علیه السلام) مدتی را به همين حال به سر می برد. دست شيعيان از دامن آن حضرت كوتاه شد. شيعه از گوش دادن به بيانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گرديد.
محمد بن سعيد گويد:
«من جنيدی را در روز جمعه ملاقات نمودم سلام كردم و گفتم:
ـ اين كودک هاشمی كه تو مراقب او هستی چه می گويد؟
ديدم قول مرا انكار كرد و گفت:
ـ چرا می گویی كودك هاشمی و نمی گویی بزرگ هاشمی؟!
پس به من گفت:
ـ تو را به خدا قسم می دهم آيا در مدينه كسی را از من عالمتر باشد سراغ داری؟
گفتم:
ـ نه!
گفت:
ـ به خدا قسم من یک قسمت از ادبيات را كه گمان می كنم مبالغه كاملی در آن كردهام برای آن بزرگوار می گويم و آن حضرت همان گفتههای مرا طوری بر من املاء و تعليم می كند كه من از بيان او استفاده می نمايم. مردم گمان می كنند كه من به آن بزرگوار و برگزيده خدا علم و ادب ياد می دهم؛ به خدا قسم كه من از آن حضرت علم می آموزم.»
راوی گويد:
«من كلام جنيدی را به نحوی فراموش كردم كه گويا سخن او را نشنيده بودم. تا اينكه بعد از آن دوباره جنيدی را ملاقات كردم. سلام كردم. از حال او پرسش نمودم. سپس گفتم:
ـ حال آن جوان هاشمی چگونه است؟
گفت:
ـ اين حرف را نزن، به خدا قسم كه او بهترين اهل زمين و بزرگوارترين خلق خدا است. چه بسا می شود كه آن حضرت می خواهد داخل شود از او می خواهم سورهای را قرائت كند. آن بزرگوار می فرمايد: كدام سورههای قرآن را دوست داری قرائت نمايم. من يکی از سورههای طولانی قرآن را پيشنهاد می كنم. آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طور صحيح می خواند كه من صحيحتر از آن را از احدی نشنيدهام. نيكوتر از سرودهاي داود(علیه السلام) كه آن ها را ضربالمثل می زنند، تلاوت می كند».
راوی می گويد: «جنيدی گفت:
ـ اين كودک پدرش در عراق از دنيا رفته و خودش در مدينه در حال كودکی در بين اين كنيزهای سياه نَشْو و نما می كند، اين علم را كجا آموخته؟»
راوی گويد:
«پس از چند شب و روز ديگر كه جنيدی را ملاقات كردم ديدم حق را شناخته و به امامت امام علی النقی(علیه السلام) قائل شده است».
پ.ن:
1. ناصِبی کسی است که با امام علی(علیه السلام) یا یکی از اهل بیت(علیهم السلام) دشمنی بورزد و دشمنی خود با آنان را آشکار کند. انکار فضایل اهل بیت، لعن و سب ائمه و نیز دشمنی با شیعیان از مصادیق ناصبیگری دانسته شده است. از نظر فقیهان شیعه نواصب، نجس و در حکم کفار هستند.
منبع:
کتاب عبرتهای تاريخ، وهّاب جعفری، انتشارات مؤمنين، 1379، ص فحه57 - 61
الحَاضِرُ الذَّاکِر
امام محمد باقر علیه السلام، چهرهای گندمگون و قامتی میانه و معتدل داشته، چهارشانه و دارای پوستی لطیف و موهای مجعّد با رنگی مایل به قهوهای بودهاست. خالی نیز بر گونه ایشان و صدای او زیبا توصیف شدهاست.[1]
نقش انگشتری ایشان، که به نوشته رسول جعفریان، در واقع شعار ائمه در مقابله با مشکلات زمان بوده، العزه لله جمیعا (تمای عزت متعلق به خداوند است) بوده است.[2]
آوردهاند که محمد بن علی به راستگویی، بخشندگی و چهره جذاب شهرت داشت. از او روایت شده است که «هیج خرجی در راه خدا دوستداشتنیتر از گفتن حقیقت در همه حال نیست»
و «سخن پاک را از هر کس که میگوید، فراگیرید اگر چه خود بدان عمل نمیکند»[3]
امام باقر علیه السلام پوشیدن لباس خوب و خوردن غذای لذیذ را از خود و خانواده اش دریغ نمی کرد. و این رفتار در زمانه ای که گرایش های ترک دنیا رواج پیدا کرده بود، جلب توجه می کرد.[4]
امام باقر علیه السلام با اینکه از تمکن مالی برخوردار بود در گرمای حجاز برای کسب روزی هم پای خدمتکارانش در مزرعه کار می کرد و انگیزه اینکار را اطاعت خدا و بی نیازی از مردم عنوان می کرد.[5]
به گفته فرزندش امام صادق علیه السلام، محمدباقر علیه السلام در بین اهل بیت کمترین ثروت و در عین حال بیشترین هزینه را داشتهاست.[6] با این وجود او را از زاهدان بزرگ عالم اسلام می دانند. ابونعیم با عبارت «الحاضرُ الذاکر، الخاشعُ الصٌابر» از او یاد کرده و عطار کتاب تذکره الاولیا را با نام ایشان به پایان رسانده است.[7]
امام باقر علیه السلام به هنگام دعا کردن، زنان و کودکان خانه خود را جمع میکرده و با هم به دعای همگانی مشغول میشدند.
وی فقیران را احترام میکرد و به خانواده خویش تذکر داده بود که هیچگاه به فقرا، فقیر نگویند، بلکه آنها را با نام نیک خودشان یاد کنند. ذکر و عبادتش طولانی و از روی اخلاص بود. عفیف و پاکدامن بود و از گناهان دیگران چشمپوشی میکرد.[8]
از اوست که می گوید: «دین همان محبت است و محبت همان دین»[9]
و «چه زیباست نیکیهای پس از بدیها و چه زشت است بدیهای پس از خوبیها»[10] با اینکه از بیماری فرزندش غمگین بود، به هنگام مرگش جزع و فزع نکرد چون این کار را مخالفت با خدا می دانست.[11]
منابع:
1. هادیمنش، آفاق اندیشه، ص ۲۵.
2. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 228.
3. مدرسی، هدایتگران راه نور، ۸۸.
4. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 305.
5. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، 306.
6.طارمی، الباقر امام محمد بن علی.
7. طارمی، الباقر امام محمد بن علی.
8. مدرسی، هدایتگران راه نور،ص ۴۳–۵۳.
9. محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۳، ص ۴۲۵.
10. محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۳، ص ۱۱۴.
11. طارمی، الباقر امام محمد بن علی.
در شامگاه ۲۳ بهمن چه گذشت؟
یک روز پس از پیروزی انقلاب این شایعه در تهران پیچید که آب لوله کشی مسموم شده است و موجی از نگرانی در میان مردم به وجود آمد.
همان شب (شامگاه 23 بهمن 57) مهندس بازرگان به رادیو رفت و به گواه مجری یک لیوان آب نوشید و گفت: خیال مردم آسوده باشد. هیچ مسمومیتی در کار نیست و اگر باشد تا پایان این برنامه مشخص می شود.
بازرگان نه تنها نخست وزیر بود که در خاطره نسل قبل به عنوان مجری پروژه لوله کشی آب تهران در اوایل دهه 30 نیز شناخته می شد و از این نظر سخن او حجت به شمار می رفت و خوش بختانه شایعه تکذیب شد. جسارت و ابتکار بازرگان اما در خاطره ها ماند.
مادری از جنس فاطمه❤
حضرت فاطمه سلام الله علیها درباره فرزند، این تصور و اندیشه را دارد که امانت های خداوند در دست پدر و مادرند و والدین دربرابر حفظ و رشد این امانت مسؤولند. او فرزند را به عنوان کالایی بی ارزش نمی شناسد که او را به دست دایه ها بسپارد، بلکه آنها را وجود هایی ارزنده و درخور احترام و کرامت ذاتی می شناسد که باید شخص مادر امر رسیدگی به آنها را به عهده بگیرد..
او خانه را مرکز انسان سازی می شناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود که در خور هرگونه اعتنا هستند. درمورد تربیت، فاطمه سلام الله علیها آن را امری تحول انگیز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض می شناسد. او می داند که رمز پیشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سایه تربیت قابل خلاصه شدن است. جامعه ای پیشرفته است که تربیت آن پیشرفته باشد و قومی منحط به حساب می آید که تربیت آنها منحط باشد. او معتقد است که این مادرانند که زمینه را برای بهشتی شدن فرزندان فراهم می سازند و طبعا رمز جهنمی شدن.
فاطمه الزهرا سلام الله علیها این دیدگاه را درباره تربیت دارد که غفلت از آن موجب صدمه ای عظیم برای فرد و جامعه است…به ویژه در دوران خردسالی که کودک همانند شاخه تری قابل انعطاف است.
بدین نظر، او خود را وقف زندگی فرزندان و سازندگی و تربیت آن ها می کند. همچنین او سخن پدر را به یاد دارد که فرموده بود:«فرزندان خود را بزرگ بشمارید و آنها را نیکو تربیت کنید». [1]
?مراحل ابتدایی پرورش فرزند
یکی از ابتدایی ترین مراحل پرورش و اثر گذاری در روح کودک، نام گذاری است. نام گذاری برای طفل اهمیت فوق العاده ای دارد، زیرا اولین چیزی که در فهم لطیف و حساس کودک، راه پیدا می کند، نام و شهرت اوست. این که این نام، چه بار فرهنگی و معنا داری را حمل می کند، تأثیر شگفتی در روح و روان او دارد. بدین جهت امیرالمومنین علی علیه السلام یکی از حقوقی را که فرزند بر عهده پدر دارد، نام نیکو و پسندیده می شمارد و می فرماید:«حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه». یعنی، تعیین نام مناسب حقی است که فرزند بر ذمه پدر خود دارد. [2] به همین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها با همکاری و همفکری پیامبر صل الله علیه و آله و علی علیه السلام زیباترین نام ها را برای فرزندان خود انتخاب نمود و از این جهت، حقی که بر ذمه داشت به بهترین شکل ممکن ادا کرد.
یکی از دیگر از سنتهای جاری در زندگی صدیقه کبری سلام الله علیها بود ، گفتن اذن در گوش راست و اقامه در گوش چپ فرزند بود. آن حضرت بخوبی می دانست که باید کودک را از همان لحظات اول زندگی با کلماتی چون الله، محمد، نماز و …آشنا کرد که این آشنایی، به یقین در جهت گیری تمایلات روحی او به ملکوت اعلی اثر خواهد گذاشت…
از جمله مواردی که در شیوه تربیت حضرت زهرا سلام الله علیها جایگاه خاصی داشت، تحرک و بازی کودکان بود. این فعالیت و تکاپو به قدری برای سلامتی و رشد مناسب کودک، ضروری است که حتی برای تشویق آنها به تحریک و بازی، بزرگترها نیز باید تن به بازی و جست و خیز بدهند…
همبازی شدن رسول اکرم صل الله علیه و آله با فرزندان دخترش زهرا سلام الله علیها بیانگر این نکته مهم است که بازی و تحرک کودک، یکی از لوازم تربیت صحیح است. حضرت علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها در خانه به بازی بچه ها توجه کافی مبذول می داشتند و همین امر، موجب شادی و نشاط روز افزون آنها می شد. علاوه براین باید درقالب بازی و شوخی، شخصیت کودک را تقویت نمود و او را به داشتن مفاخر و ارزش های اکتسابی تحریک و تهییج کرد.
نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله علیها با فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام بازی می کرد و او را بالا می انداخت و می فرمودند:
«اشبه اباک یا حسن / والخلع عن الحق الوسن
واعبد الها ذامن / ولا توال ذا الاحن»
یعنی، پسرم حسن، مانند پدرت باش، ریسمان ظلم را از حق برکن.
خدای را بپرست که صاحب نعمتهای متعدد است و هیچ گاه با صاحبان ظلم و تعدی دوستی مکن.[3]
?رفتار عادلانه میان فرزندان
رفتار هماهنگ و عادلانه و بذل محبت و توجه به طور مساوی به فرزندان، اصل سازنده ای است که تا اعماق وجود کودک اثر می گذارد…نمونه هایی در زندگی خانوادگی حضرت زهرا سلام الله علیها دیده می شود که نشانگر توجه و دقت نسبت به این موضوع مهم می باشد. روزی امام حسن علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اظهار تشنگی کرد و از پیامبر صلی الله علیه و آله تقاضای آب نمود. رسول خدا صل الله علیه و آله بی درنگ برخاسته و ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود، مقداری شیر دوشید و به امام حسن علیه السلام داد. در این هنگام امام حسین علیه السلام خواست تا ظرف شیر را از برادرش بگیرد، اما پیامبر صلی الله علیه و آله به حمایت از امام حسن علیه السلام مانع گرفتن ظرف از امام حسن علیه السلام شد.
فاطمه الزهرا سلام الله علیها که شاهد این ماجرا بود، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:«گویا حسن برای شما عزیزتر از حسین است». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «نه، هر دو برایم عزیز و محبوبند، ولی چون اول حسن تقاضای آب کرد، او را مقدم داشتم…».
? توجه به حضور و غیاب فرزندان
بر کسی پوشیده نیست که بی توجهی نسبت به نظارت بر فرزندان -بخصوص در رفت و آمدهای آن ها- چه نتایج زیانباری به دنبال دارد…حضرت فاطمه سلام الله علیها با فدارکای و محبت خاصی که نسبت به فرزندانش نشان می داد، مراقب تمام حرکات و سکنات آنها بود و بدقت رفت و برگشتهای آنها را زیر نظر داشت.
نقل شده است که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله عازم خانه دخترش فاطمه سلام الله علیها گردید. چون به خانه رسید، دید فاطمه سلام الله علیها مضطرب و ناراحت، پشت در ایستاده است.
آن حضرت فرمود:« چرا این جا ایستاده ای؟» فاطمه سلام الله علیها با آهنگی مضطرب عرض کرد:«فرزندانم صبح بیرون رفته اند و تاکنون از آنها هیچ خبری ندارم.» پیامبر صلی الله علیه و آله به دنبال آنها روانه شد. چون به نزدیک غار جبل رسید، آنها را دید که در کمال سلامت و آرامش مشغول بازی اند. آن ها را بر دوش گرفت و به سوی خانه فاطمه سلام الله علیها روانه شد.
این واقعه خود نمونه ای گویا از توجه و اهمیت دادن حضرت زهرا سلام الله علیها به حضور فرزندان خردسالش بود.
?آموزش عبادت در کودکی
یکی از محورهای اساسی که حضرت زهرا سلام الله علیها به آن توجه و تأکید داشتند، بُعد پرستش و گرایش فرزندان به انجام تکلیف عبادی و الهی بود. آن حضرت شوق بندگی و خضوع در برابر معبود را از همان دوران کودکی درجان فرزندان خود تقویت نموده و آنان را چنان تربیت کرد که بهترین کارها را عبادت خداوند دانسته و از آن بالاترین لذتها را می بردند.
دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر این مطلب تأکید داشت که بچه ها را از کوچکی به انجام عبادت خدا فراخواند و آنان را به خدا پیوند دهد و بذر محبت و ارتباط با معبود را در کام آنان بیافشاند تا انجام تکلیف برای آنان نه تنها رنج و مشقتی نداشته باشد، بلکه باشوق و اشتیاق به استقبال آن بروند. براین اساس فاطمه سلام الله علیها فرزندان خود را حتی به شب زنده داری عادت می داد. البته او شیوه تربیت را بخوبی می دانست و به گونه ای برخورد می کرد که در حد توان و استعداد فرزندان باشد.[4]
منبع:
1. دکتر علی قائمی، درمکتب فاطمه سلام الله علیها، ص 124.
2. محمد دشتی، نهج البلاغه، حکمت 399.
3. عذرا انصاری، جلوه های رفتاری حضرت زهرا سلام الله علیها، ص 33.
4. همان، ص 43.